لافکادیو

یک نام نیست؛ یک سرنوشت است.

لافکادیو

یک نام نیست؛ یک سرنوشت است.

یه روزایی تو زندگی هر آدمی هست که میشینه اتفاق‌های دوره‌های مختلف زندگیش رو میذاره کنار هم و به آدم‌های اطرافش و نقش‌شون تو اون اتفاق‌ها به تناسب نزدیکی و دوری رابطه‌شون نگاه میندازه و بعد چند دقیقه، چند ساعت یا برای بعضیا چند روز می‌فهمه که هیشکی رو نداشته.

  • ۲۴ آبان ۹۵ ، ۲۲:۴۹
  • لافکادیو

یک آشنا انقدر سرش شلوغه و فعاله که وقتی اینجا از میزکارش عکس میذاره آدم تحریک میشه بره اون هویه و دم و دستگاه و بُردها رو برداره ببره بشینه یه گوشه هی پایه‌های آی‌سی‌ها و خازن‌ها رو هویه کنه رو برد هی بگه نه این رنگا بهم نمیاد:/ و دوباره جابجاشون کنه. البته یک آشنا همچین کارای محیرالعقولی بلد نیست مثل من! به خاطر همین می‌شینه کارای ساده‌تری مثل ارتباط با آدم فضایی‌ها رو انجام میده:/ در راستای دوران رکود لافکادیو، من عکس میز بیکاری این روزهام رو میذارم. معمولا وقتی سرم شلوغ باشه و کار جدی انجام بدم حتما روی فرش و ولو شده وسط اتاق هستم. امید که اون روزای پرمشغله بودن ما هم برگرده.

  • ۱۹ آبان ۹۵ ، ۱۲:۱۰
  • لافکادیو

امروز طی یک پیامک محترمانه گفتند که سرویس اشعار مناسبتی شما از شماره 201317 صد تومنی به شماره جدید 201605 دویست تومنی منتقل و از شنبه دوباره براتون ارسال میشه. لغو سرویس با ارسال خاموش یا off. من هم ده بار خاموش و off  رو دوباره فرستادم. اما هیچ پیامکی برای تأیید لغو شدن سرویسم ارسال نکردند.

  • ۰۶ آبان ۹۵ ، ۱۴:۲۳
  • لافکادیو

Negan: Bet you thought you were all gonna grow old together, sittin' around the table at Sunday dinner and the happily ever after. No. Doesn't work like that, Rick. Not anymore.

  • ۰۳ آبان ۹۵ ، ۱۳:۰۳
  • لافکادیو

تو تریلر پخش شده نیگان عوضی صحبت از دست راست و این حرف‌ها می‌کنه. انقدر هم مبهم که نمی‌شه منظورش رو فهمید. فقط خدا کنه اون چیزی که من فکر می‌کنم نباشه.

  • ۳۰ مهر ۹۵ ، ۰۱:۲۳
  • لافکادیو

وقتی گذاشتمش جلوی مودم روی صندلی ولو شدم و گفتم خب اسمت چیه؟ حرف نزد. تا غروب چیزی به هم نمی‌گفتیم. بیشتر نگاه می‌کرد و همه چیز رو زیر نظر گرفته بود. ساعت حدودای هفت بود که بهم گفت اسم من کنولپه. کنولپ. خندیدم و گفتم به نظر می‌رسه بالاخره یه جایی ریشه زدی.

  • ۲۸ مهر ۹۵ ، ۲۱:۵۵
  • لافکادیو

کاج همسایه دیگر نمی‌گوید با تندی: مردم آزار از تو بیزارم، دور شو دست از سرم بردار، من کجا طاقت تو را دارم... کاج همسایه‌ی کتاب پنجم دبستان عوض شده است. دیگر سیم‌بانان هم پس از مرمت سیم نیازی نیست راه تکرار بر خطر ببندند و آن کاج دیگر را هم با تبر تکه تکه بشکنند. تمام دنیا فهمیده است. حتی آقا جواد هم دستش آمده که آدم‌ها را با داستان‌هایی که برایشان می‌گوییم می‌سازیم. دیگر تندی و خشم و نفرت جوابگو نیست. دیگر نباید به انتظار سیم‌بانان بنشینیم. از دست دادن بس است. دنیا کمی به مهربانی نیاز دارد. این روزها شده به بهانه‌ی ماهِ مهر...

+ من زنده‌ام. 

  • ۲۷ مهر ۹۵ ، ۲۳:۱۳
  • لافکادیو

ساعت داره دو میشه. من چهارساعته که از روی صندلیم تکون نخوردم و همچنان تو راند بی‌پایان داریم با وردپرس دست و پنجه نرم می‌کنیم. اون می‌زنه و می‌خنده، من می‌خورم و نمی‌افتم:/

+ یه سوالی الان یه دفعه ذهنم رو مشغول کرد حسابی! شما هم مطلبای منو با فونت نازنین می‌خونین دیگه؟

  • ۱۵ مهر ۹۵ ، ۰۱:۵۴
  • لافکادیو

چندوقت پیش یکی داشت سه قدم جلوتر از من راه می‌رفت تو خیابون. یه پنج تومنی از جیبش افتاد. من اومدم بردارم صداش کنم بگم داداش پولت افتاد. یکی مچم رو گرفت آقا بده بهش. ندیدی مگه؟ دزدیه داداش. حرومه. نخور این پولا رو. خلاصه ما دزدیم. ما بدیم. ما عخیم. اونا فقط کار نادرستی کردن که حالا ان‌شاء‌الله تو فیشای بعدی کمتر می‌گیرن جبران میشه. ما دزدی نکنیم. ما مال مردم رو نخوریم. ما از مال مردم بالا نریم.

  • ۱۳ مهر ۹۵ ، ۲۳:۱۳
  • لافکادیو

مردها هم یک روزهایی حال هیچ چیزی را ندارند. حتی حرف‌های معمولی خواهر کوچک‌شان هم در گوش‌شان زنگ می‌زند. حوصله‌ی جواب دادن به محبت‌های دیگران را ندارند. حوصله‌ی هیچ چیزی را ندارند. دوست دارند ساعت‌ها در اتاق‌شان بمانند. کسی سراغ‌شان نرود. کسی پیدایشان نکند. کسی از آن‌ها نپرسد حالت چطور است؟

  • ۱۲ مهر ۹۵ ، ۱۶:۵۵
  • لافکادیو