فوقش یکی دوتا...
- بهزاد جون اونا همه فیلمه. من نمیدونم تو چرا با قضیه ها جدی برخورد میکنی انقدر؟
- همین تو جدی برخورد نمیکنی خوبه؟ اونا همه فیلم بوده؟ همه واقعی بوده، راست بوده، مستند بوده.
- تو اصلا قرصاتو خوردی؟
- تو چی کار داری به اینکه من قرصامو خوردم. چرا همهاش گیر میدی به اینکه قرصاتو بخور. برو بخواب. تو اگه دیده بودی که از اون تخمای لاکپشته پنجاه تاش میخواستن برسن به دریا، یکیش رو مرغ ماهیخوار میخورد. یکیش رو نمیدونم مرغ دریایی میخورد، خرچنگ میخورد، فلان میخورد. ده تاش فوقش میرسیدن به دریا. حالا تو اون ده تا چی میشه تو اون دریا. فوقش یکی دوتا...
***
آره بهزاد. فوقش یکی دوتا نجات پیدا میکنن. یکیش میشه دانشجو پزشکی جوجه فروش، یکی میشه مهردادی که با یه زن ده سال بزرگتر از خودش ازدواج کرده، ساقی مواد شده و آخرش میفهمه همون زنم بهش خیانت کرده، یکیش میشه رضا که با دنیا قهره. یکیش میشه احترام، یکی هم میشه جهان. مگه چقدر میتونه زشتی ببینه و چیزی نگه؟ مگه چقدر میتونه آدمفروش ببینه و بازم سکوت کنه. مگه چندتا شاپوری رو میتونه تو دلش جا بده. آره بهزاد. از اون ده تاشم شاید یکی، یکی بشه داوود و به دریا برسه.
+ عکس صحنه پایانی بوتیک که پر از حرفهای ناگفته است. ترجیحا این فیلم را تماشا نکنید.
- ۹۴/۰۹/۱۲