لافکادیو

یک نام نیست؛ یک سرنوشت است.

لافکادیو

یک نام نیست؛ یک سرنوشت است.

یک روز معمولی پاییزی با ناتالی

دوشنبه, ۵ مهر ۱۳۹۵، ۰۱:۴۶ ب.ظ

بعضی آدم‌ها سفر کردن بلدند، بعضی‌ها بلد نیستند. آدم‌هایی هستند که کوچک‌ترین سفر -یا حتی برنامه‌ی سفری- برایشان اضطراب‌آور و مشقت‌بار است؛ کاری است کارستان. در عوض برای دیگران عملی‌ست ساده، مثل گرفتن بینی!

باور کنید یا نه این چند خط صمیمی و خودمانی و وبلاگ‌گونه را که با نام "مسافران ناشی"  چاپ شده یک نویسنده ادبیِ جانِ سالم به در برده از جنگ جهانی دوم نوشته است.  مقاله‌های خانم ناتالی که در این کتاب جمع‌آوری شده از آن وبلاگ‌ گونه ‌نوشته‌هایی است که باید هر چندوقت یک‌بار بروی سراغش و یک‌بار دیگر طعمش را بچشی تا یادت نرود می‌توان سیاسی‌نویس و روزنامه‌نگار و همه چیز شد و باز هم کلمات ساده را فراموش نکرد درست مثل بینی گرفتن!

حواستان باشد بعضی کتاب‌ها را نباید یکباره سرکشید. کتاب‌ها مثل چای نیستند که یکهو وقتی فهمیدی دارد سرد می‌شود هورت بکشی بالا و تمام. گاهی کتاب‌ها صفحه به صفحه طعم عوض می‌کنند. باید صفحه به صفحه جلو بروی. مثل کاپوچینو. اول باید دانه‌های شکلات تلخ رویش را بچشی. بعد کم‌کم طعم کف زیر شکلات روی زبانت بیاید و دست آخر همین که می‌‌خواهی لذت نوشیدن کاپوچینوی توی فنجان تا ابدیت ادامه‌دار شود یکهو می‌بینی ته کشید. بعد خودکار را برمی‌داری و گوشه کتاب می‌نویسی: برای پاییز هر سال  روزی 8 صفحه تجویز می‌شود.

+ اگر قرار بود اولویت زندگی این روزهای لافکادیو را برایتان بنویسم خلاصه می‌شد در همین تصویر: اول خوردن، بعد خواندن تجویز شده‌های فصل پاییز و در آخر کار روی ترجمه کتابی که مثلا دو هفته است می‌خواهم شروعش کنم و همان‌طور که در تصویر می‌بینید یک فصلش آن زیر دارد التماس می‌کند.

++ در راستای پست قبلی و ادعای عده‌ای که حتی اگر آشپزی‌ات خوب باشد سلیقه تزئین نداری. اولا که تزئین تو قاموس آشپزی ما آقایون راه نداره! ثانیا این هم نتیجه تزئین! انقدر طول کشید این موزا با اون بادوما  راه بیان مرتب بشینن که کاپوچینوی من یخ کرد:/ 

  • ۹۵/۰۷/۰۵
  • لافکادیو