فوتبال علیه تمام دردهای ناتمام ما
فوتبال چیزی فراتر از محبوبترین بازی جهان است. برای میلیونها نفر فوتبال حکم مرگ و زندگی را دارد و یک زبان بینالمللی است. فوتبال به تعبیر پله بازی زیبایی است که جنگها را آغاز میکند و به پایان میرساند، جرقهی انقلابها را زده و خیلی از دیکتاتورها را هم در قدرت نگه داشته است.
فوتبال این روزها تنها راه نجات ملت ما بود. در روزهایی که هیچ خبر خوبی از هیچ جایی انتظار ما را نمیکشید و حتی بزرگترین عید مسلمانان هم در کشور ما تنها یک روز تشریفاتی بود و نمیتوانست تلخی بیپایان حاصل از بیکفایتی مردان سیاست و اقتصاد را به دوش بکشد فوتبال تنها راه نجات ملت ما بود. بیست سال از وقتی که نه ساله بودم و با برادرم برای بردن آمریکا در خانه خوشحالی کردیم میگذرد. آن روزها نه ساله بودم و عاشق فوتبال. بیست سال گذشت و من بارها در جلوی تلویزیونهای مختلف از باخت مقابل بزرگان دنیا ناراحت شدم و سرم را پایین انداختم و گفتم چهار سال دیگر. آخرین بار همین چهارسال پیش بود. وقتی در آسایشگاه پادگان در اصفهان با بچهها دور تا دور یک تلویزیون 21 اینچ درب و داغان نشستیم و بازی آرژانتین را نگاه کردیم. یک تراژدی بزرگ. در حالی که هر کسی میدانست در آن بازی حقمان باخت نبود باختیم. دژآگه تیر را زد. داور پنالتی ما را نگرفت و صلواتهای هر پنج دقه یکبار عباس هم که از جمع میگرفت نتوانست در دقیقه 90 نجاتمان دهد. شاید هم بهتر است بگویم تنها نود دقیقه نجاتمان داد. تا وقتی که عباس گفت بسه دیگه بازی تموم شد و صلوات آخر را جدی نگفت... آن روز بعد از گل مسی فحشهای جدیدی در آسایشگاه اختراع شد. مشت و لگدهای یک مشت سرباز آموزشی بود که حواله تخت و در و دیوار میشد. سربازهایی که به اجباری برده شده بودند و بهشان زور گفته شده بود و روز و شب کارهایی که دوست نداشتند را انجام میدادند. فوتبال میتوانست ما را آرام کند. میتوانست مسکنی بر رنجهای مانده در دلمان باشد و تقدیر این را نمیفهمید. آن روز هیچکس نمیتوانست در چشمهای ما نگاه کند و به اجبار به سر پست بفرستدمان. ما آن روز دیگر به آخر خط رسیده بودیم. امروز از یک ساعت قبل مسابقه تمام ذهنم در آن روز بود. روزی که حق ما نبود اما باختیم. روزی که طاقت ما تمام شد و حتی فرمانده هم جرأت نمیکرد به ما چیزی بگوید. امروز فوتبال آن روی سکه را بعد از بیست سال به ما نشان داد. خوشحال شدیم. در حالی که حقمان نبود. خوشحال شدیم در حالی که دردهای زیادی در دلمان بود. از ته دل خندیدیم و شاد شدیم و صدایمان گرفت در حالی که میدانستیم خوب نبودیم. اما هیچ کدام از اینها مهم نبود. نه خوب نبودنمان نه دعوای شجاعی و رضاییان و جهانبخش نه اشتباهات سردار. هیچکدام مهم نبود. حتی الان مشکلات اقتصادی هم نمیتواند امشب ما را خراب کند. ما امشب برنده بودیم. و این برنده بودن در همه چیز بود. چون فوتبال برای ملتهای دنیا تنها یک بازی نیست. ما بر بیعدالتیهایی که بر دوش میکشیدیم چیره شدیم و امشب یک شب فراموش نشدنی برای ماست.
+ پاراگراف اول از کتاب فوتبال علیه دشمن سایمون کوپر.
- ۹۷/۰۳/۲۵