لافکادیو

یک نام نیست؛ یک سرنوشت است.

لافکادیو

یک نام نیست؛ یک سرنوشت است.

صندوق انتقادات و پیشنهادات

پنجشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۱۷ ب.ظ

تو شرکت ما شما می‌تونی هرچقدر که دلت بخواد انتقاد کنی و پیشنهاد بدی. یعنی طوریه که آزادی کامل داری که حرفات رو بنویسی و بندازی تو صندوق انتقادات و پیشهادات که زیر هر میزی گذاشتن. فکر می‌کنم این کاریه که اکثر جاها تو این مملکت با پیشنهادات و انتقادات انجام میدن. روزگاری بر من گذشت تو همین چندوقت که نبودم. دومین سفر لبوفسکی وارم رو تو تعطیلات عید فطر رفتم به بهشت ایران. جای همگی‌تون خالی بود. برای بار سوم هم تو این هفته رفتم تبریز. خیلی اتفاقات افتاد و یکیش این بود که به خاطر پیشرفت‌های روز افزون همین سیستم بیان که از عید نتونستم تو سفر با گوشیم پست بذارم و این همه مدت سرشلوغی هم باز نتونستم به هیچ عنوان این پلتفرم بسیار پیشرفته‌شون رو تو گوشی استفاده کنم و چیزی بنویسم به صورت خودکار از فرآیند وبلاگ‌نویسی ذره ذره دور شدم و ناگهان چشم باز کردم و دیدم مسئولیت حوزه تبلیغات شرکت هم افتاده رو دوشم. طوری که صفحه اینستاگرام باید براش می‌ساختم و کلی هم پست و قالب و سر و شکل و عکس برای پست‌ها و کپشن و فالو و فالوبک و دایرکت و موچوال و بلاک و خلاصه یه وعضی که با سفرهای مختلف هم همه گفتن کو اینستات و اینها و بالاخره من اینستا ساختم! الان یه چند روزی هست که اونجا چندتا عکس گذاشتم و هی نگاه می‌کنم می‌بینم چند ساعت میگذره یه قلب قرمز اون گوشه میاد. یعنی یکی همینطوری اسکرول کرده گوشیش رو و ته زحمتش این بوده که یه انگشت بزنه به گوشی... خونده نخونده... نه میتونی مچش رو بگیری نه میتونی بگی هی مشتی همینطوری الکی الکی هم نبودا... پدر صاب بچه دراومد تا این شکلی شد... خلاصه اومدم دیدم برای خودتون چالش درخواست از بیان راه انداختید خواستم بهتون راهنمایی کنم درخواست‌تون به کجا منتهی میشه. همونطور که درخواست من برای تغییر ایمیل رفت اونجا. ایرانه دیگه... یه نفر می‌تونه بشینه و بگه حتی جوابی هم نمیدیم به این درخواست‌تون. حالا 80 میلیون هم این طرف وایسین و بگین بابا کمرمون یه خورده‌ای درد گرفته زیر این فشارها اگه میشه جواب بدین. نه. همون یه نفر مصلحت همه شما رو بهتر می‌فهمه. خلاصه که اگه اینجا نیستم به خاطر اینه که بیان مصلحت ندونسته من بتونم با گوشی تو وبلاگم چیزی بنویسم. منم خیلی وقته که شبا که میرسم خونه بیهوش میشم. تو راه و اینور اونور هم تنها راه ارتباطم همین گوشیه. دمشون هم گرم. اگه یه وقتی دل کندن آسان نبود الان آسان و سهل و راحت شده. چطور از تلگرام دلمون رو کندن... چطور از کوچه پس کوچه‌های صورتی و حوشگل وایبر کشوندنمون بیرون. الان هم از بیان دارن راحتمون میکنن. همونطور که از بلاگفا خلاص‌مون کندن. شاد باشید و برید اینور اونور این مملکت رو ببینید که تا چند صباح دیگه که کامل نابود شد حداقل یادتون باشه برای نوه‌هاتون تعریف کنید...

+ یه سری کامنت‌ها شده مثل اینکه من بخوام نوه‌ام رو بغل کنم و بهش بگم بابایی دل منم برات تنگ شده بود....جدا انقدر ماها فسیل شدیم؟

  • ۹۸/۰۳/۳۰
  • لافکادیو