مایکل نگینگر، من و آزمون ICDL
ب آدم زشتی بود. چهرهاش شبیه مامانبزرگها میماند. بور میزد و عقبافتاده. همدوره دانشگاهم بود. میگفت افکار بزرگ دارد و درس او را ارضا نمیکند؛ اما من میفهمیدم از پس درسها برنمیآید. خودش را مدام پشت دانشکده پنهان میکرد و با دوستش پ سیگار میکشید. فکر میکرد با این ادا و اطوارها استادها به او نمره میدهند. اواخر کمتر به دانشگاه میآمد و اگر هم سر کلاس پیدایش میشد سوژه بچهها بود. در میان ورودی های 73 دانشکده مایه آبروریزی بود. خوب یادم هست وقتی از کنارشان رد میشدم افسوس میخوردم که یک صندلی دانشگاه را اشغال کردهاند. آن روزها من بهشدت درس میخواندم و همه دانشجویان رویای بورسیه شدن برای دوره تخصصی رشتهمان را برای من مثل آب خوردن میدانستند. عینک فریم کائوچویی میزدم و وقتی به دانشگاه میرسیدم همیشه چند تا از دخترها و پسرها دنبالم بودند تا برای تکالیف کلاس از من راهنمایی بخواهند. خبر مثل بمب صدا کرد. بورسیه قبول شدم و به دوره تخصص رفتم. وقتی برای گرفتن مدارکم به دانشگاه برگشتم در واحد آموزش بهطور اتفاقی برگه اخراج آقای ب و دوستش پ را دیدم. دو صندلی که سه سال توسط آدمهای اشتباهی اشغالشده بود.
***
صبح امتحان ICDL داشتم. بلند شدم رفتم دوش گرفتم. سوئیچ را برداشتم و نیم ساعت مانده به امتحان رفتم به مرکز فنی حرفهای. طبق آماری که گرفته بودم امتحان توسط نرمافزاری گرفته میشد که در پایان نمره را هم اعلام می کرد؛ اما گفته حکیمانه «اجسام ازآنچه در آیینه میبینید به شما نزدیکترند» بازم درست از آب دراومد. سر جلسه که رسیدم متوجه شدم سؤالها با یک دست خط بچه گانه روی برگه نوشتهشده که آدم را یاد خاطرات دوران دبستان و دستگاه چاپ های قدیمی مدارس می انداخت. جالب اینجا بود که بین سؤالها دو سه تا سؤال دیگر هم با خودکار اضافه کرده بودند! فکر کنم مراقب احساس کرده بود امتحان خیلی ساده تر از حد انتظار شده و خواسته بود سطح آزمون رو بالا ببره. چند تا از سؤالات هم اشتباه بود. هر چقدر هم به مراقب اعلام کردم با بی حوصلگی می گفت عیب نداره بقیه اش رو جواب بده. گویا مراقب چندان از من خوشش نمی اومد. اونطرفتر اما با شاگردای خودش خوشوبش می کرد! وقتی اعلام کردم من سؤالات رو تموم کردم خیلی برام جالب بود الآن با کدوم متر و معیار می خواد جوابامو بسنجه. اومد چهارتا جوابم رو چک کرد. اون دو تا رو هم که جواب نداده بودم خودم بهش گفتم! مگر نه اصلاً نفهمیده بود. بعد گفت برو هفته بعد نمره ات میاد روی سایت. عصبی شدم گفتم بقیه سوالامو چک نکردی که؟ گفت نمیخواد. گفتم نمره چی میشه؟ گفت هفته بعد روی سایت میاد...اصلاً حوصله صحبت نداشت. بی حوصلگی تو چشاش موج میزد. حس بدی بهش پیدا کردم. دست از پا درازتر از جلسه امتحان بیرون اومدم و بعد از نیمپز شدن تو گرما بهزحمت خودم رو رسوندم خونه.
***
دوره تخصص هم، دوره موفقیتهای پیدرپی من بود. خانواده و دوستان همه مرا تشویق میکردند. در مهمانی و محفلی نبود که صحبت از وضعیت تحصیلی من نباشد. من در اوج بودم و بعد از دوره تخصص هم توانستم آزمون استخدام یکی از بهترین شرکتهای دنیا یعنی مایکروسافت را با موفقیت پشت سر بگذارم. الآن چند سالی است که در این شرکت مشغول هستم و امیدوارم بتوانم در قبال اعتماد شرکت به من، وظایفم را بهخوبی انجام دهم تا تلاشها و امیدهای خانواده، دوستان و همسرم را پاسخگو باشم. من مایکل نگینگر هستم.
بیل گیتس فرد بزرگی است. او شرکت مایکروسافت را به همراه پائول آلن پایهریزی کرده، شرکتی که بیاغراق کامپیوترهای خانگی رو به وجود آورد. شرکتی که ویندوز و هر چه در آن هست را ساخت. بیل پولدارترین فرد جهان است و همین حالا که من دارم با این لپتاپ تایپ میکنم و جابجا شدن دکمه پ و ژ برای من سوهان روح شده او در هر ثانیه 250 دلار درآمد دارد و در هرروز بیش از 20 میلیون دلار. بیل و پائول به دلیل تمرکز روی راه اندازی پروژه مایکروسافت در سال سوم دانشگاه، تحصیل در هاروارد را رها کردند.
+ دیشب تا سحر و بعد از خوردن سحری تا ساعت 5 داشتم تو وب میچرخیدم و با این بلاگ.دات.آی.آر کلنجار میرفتم. مزیتهای خوبی نسبت به بلاگفا داره. مخصوصاً اینکه فضا برای آپلود فایلها کنار گذاشته. پنل مدیریتش هم در مقایسه با بلاگفا مثل مازراتیه. بلاگفا مثل پیکان بود. هرچند ساده و قدیمی بود اما آدم باهاش راحت بود و آسون باهاش کنار میاومد. حتی با اون عدد قرمز تعداد نظرات تأیید نشده که گاهی اوقات سرکاری بود. من اسمشو هوش مصنوعی گذاشته بودم. انگاری بلاگفا میدونست دلت الآن نظر میخواد. دلت میخواد یکی الآن دیوار خاطرات تو رو بالا و پایین کرده باشه و همراه تو خاطراتت رو ورق زده باشه. بلاگفا ما رو میفهمید. اواخر بودنم تو بلاگفا حتی خوابشم میدیدم!
+ زیر عکس اول این توضیح بود:
Bill Gates Became the richest man in the world with this.
+ عکس دوم: سمت چپ پائول و بیل در سال 1981 و سمت راست همان عکس در سال 2013. پائول جاافتاده اما بیل داغون شده. قشنگ مشخصه کی بیشتر مرخصی رفته.
+ حرف خواب شد. یک دختر بنفش به رویاهایم آمده. نمیشناسمش. امروز چهرهاش گرفته بود. نشست و تنها نگاهم کرد. من هم زل زدم به چشمهایش و این نقاشی را کشیدم.
+ اول مرداد نوشت: جواب آزمون آمد. با نمره 80 قبول شدم.
- ۹۴/۰۴/۲۲