- ۲۲ فروردين ۹۶ ، ۲۲:۱۷
دیگه خواهشا لازم نیس شما گره بزنی. امسال بارون بزنه، نزنه، سیل بیاد، نیاد، خودم میرم گره میزنم. ملوانی هم نه!
من همیشه از اون لحظه برخاستن دوباره آدما، اون لحظهای که از تو گرد و غبار میزنن بیرون و اون آنی که دستشون رو میگیرن به زانوشون و میگن گور بابای دنیا لذت میبرم.
داشتم زور میزدم یه آهنگی رو از روی یه وبلاگ گوش بدم. معمولا کاری که اول از همه انجام میدم اینه که صدا رو میارم پایین. دلیلی هم نداره. اما فکر میکنم موزیک پلیر بیان نباید صدا رو اینطوری روی حداکثر قرار بده. باید تنظیماتش رو درست کنن. بعد آهنگ که شروع شد صدا خیلی کم بود. گفتم چقدر بد ضبط شده. صدا رو بردم بالا و تغییری ایجاد نشد. دوباره با آهنگ و صدا بازی کردم. بازم جواب نداد. رفتم سراغ بلندگوی گوشه دسکتاپ و باهاش بازی کردم. دیدم روی 90 درصده. برگشتم و یه جورایی دیگه مستاصل شده بودم. نمیتونستم صدای آهنگ رو درست بشنوم. اعصابم به هم ریخته بود. میخواستم صفحه رو ببندم که دیدم هندزفریم روی میزه. کنار لپتاپ. اصلا تو گوشم نبود. تو همه اون چند دقیقهای که داشتم عذاب میکشیدم و تو برزخ بودم.
از امروز صبح دارم کلد ژل میخورم. واقعا الان تو وضعیت بغرنجی هم هستم. ساعت 8:30 خوردم یه قرص، بعد ساعت 4:30 خوردم بعد باید ساعت 12:30 امشب بخورم. واقعا نمیدونم امشب ساعت 12:30 کِی میشه؟ مگه میشه امشب ساعت 12:30 نداشته باشیم؟ خدایا 96 میخوای با من چی کار کنی؟ شوخی نکن خواهشا://
+ برای تمام کامنتهای مهربونتون ممنون. اگه نتونستم بیام حواب بدم فعلا همین تبریک رو از من قبول کنید.
مادر است و مهربانیهایش. اینکه هیچگاه چیزی را به دل نمیگیرد؛ که یک نقطه تاریک هم در دلش نیست. مگر میشود؟ برادرم که زن گرفت و کیلومترها از خانهی پدری دور شد، مادر هیچ شکایتی نکرد. هر روز غصه و نگرانی بود که حالشان خوب باشد که زندگی برایشان سخت نباشد. که چرا نمیتواند از سبزیهای پاک کرده و حبوبات نیمپز و آش رشتهاش برایشان ببرد. که هر بار هوا سرد شد گفت سرما نخورند؟ مادر هیچوقت چیزی نگفت. حتی نگفت دوست دارد پسرش کنارش باشد. مادرم هیچوقت ما را نصیحت نکرد. ما سرکش و آزاد بزرگ شدیم. فکر که میکنم هدیه گرفتن برای مادرم سختترین کار دنیاست. چون او تمام آرزوهایش را برای ما خرج کرده است. میشود سال نو را مثل مادرها بدون حتی یک لکه سیاه کوچولو در دلمان شروع کنیم؟ میتوانیم یک بار هم شبیه مادرها باشیم؟
جدای از همه آن مغازههایی که نشانشان کرده بودم با هم برویم و تمام آن هدیههایی که با تعطیل شدن آن مغازهها داغ خریدنشان برای تو بر دل من ماند. جدای همهی آن هدایایی که برای تو بود و بیبهانه تقدیم خواهرها و خواهرزادهها و دوستان دور و نزدیک شد. این بار خودت را برسان. بگذار برای ساعتی هم که شده با هم باشیم...