- ۲۲ بهمن ۹۵ ، ۲۰:۱۳
سوال آخر برگه زیری اینه که چرا فقط انسان بین موجودات میتواند زمان تلف شده داشته باشد؟ به کسی که بنویسه چون فقط انسان میتواند بلاگر شود ترمش رو بیست میدم حتی!
ما به چهره او در همسران، در خانه سبز، در آن مانتوهای اِپُلدارِ پف کرده عادت کرده بودیم و میدانستیم او چه مادر مهربانی خواهد بود. چه همسر دوست داشتنیای. خیلی سال گذشت تا یک روز شاید چندسال پیش در یک برنامه تلویزیونی مهرانهی میانسال که گرد پیری هم کمکم بر چهرهاش مشخص شده بود نشست و گفت دلش میخواهد مادر باشد. دلش برای مادر شدن تنگ است.
دو ماه پیش بود فکر کنم. آذرماه. سرما یک باره دیوانهوار وسط پاییز چند روزمان را زمستان کرد. مادر حواسش پی لباس ما و گرمای خانه و اینها رفت. یک روز صبح که به پشتبام رفته بود دید همه گلهایش سوختهاند. یادم هست قرار بود برای گلدانها نایلون بخریم. دیر شد. چون مادر همیشه آخرین اولویت خانه است.
دانشآموزا بعضی وقتها نیاز دارن شیطنت کنن. نیاز دارن از قانونایی که براشون چیدیم فرار کنن. یه لذتهایی تو این کارها هست که تو هیچچیز دیگهای تو دنیای مدرسه نیست. لذت دست پیدا کردن به سوالای امتحان. لذت شونه و ژل خریدن تو روز معلم برای معلم ادبیاتی که کچله!
تو صنعت خودروهای انژکتوری تمام کنترل اعمال و رفتار خودرو توسط دستگاهی به اسم ECU کنترل میشه. شرکتهای سازنده این دستگاه یک سری مپ داخل دستگاه قرار میدن که با توجه به اونها دستگاه تصمیم میگیره بهینهترین وضعیت خودرو در حال حاضر با توجه به شرایط جاده و رفتار راننده داخل خودرو چیه.
با ماشین رسوندمش و گفت ماشین پیشت باشه باهاش فردا برو سرکارت. گفتم باشه. پیاده که شد تا بره اونور کوچه یه دفعه دلبر اومد و نشست رو صندلی شاگرد. داشبورد رو باز کرد دید یه سیدی قدیمی تو داشبورد هست. انداختش تو ضبط. تو خیابونا که میاومدیم سمت خونه بهش گفتم خانوم بریم یه جا لبو بزنیم؟