لافکادیو

یک نام نیست؛ یک سرنوشت است.

لافکادیو

یک نام نیست؛ یک سرنوشت است.

در رودخانه دردهایش سنگ نینداز

سه شنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۰۶ ق.ظ

عاشق شدن پسرها با دخترها فرق دارد. عاشق شدن پسرها مثل جرقه است. ناگهانی است. یک دفعه رخ می‌دهد. با یک نگاه و یک بار شنیدن صدا و یک بار پیچ و تاب خوردن زلف‌ها. یک لبخند و یک کرشمه و یک ناز و یک مهربانی بی دلیل. پسرها در ثانیه‌ها و لحظه‌ها زندگی می‌کنند. همین است که همیشه از فریم‌ها حرف می‌زنند و از عکس‌ها. پسرها را ول کنی می‌روند و در یک کافه قدیمی دور از صندلی همیشگی می‌نشینند و زل می‌زنند و زل می‌زنند و زل می‌زنند. بعد از یک ساعت هم خسته می‌شوند یا کافه‌چی طوری نگاه‌شان می‌کند که می‌فهمند "دت مومنت هز گان" و بلند می‌شوند می‌روند پی کارشان. درست مثل ارضا شدن‌شان. در لحظه. آنی. مثل باران تند بهاری که همین الان دیوانه‌وار دارد خودش را به پنجره اتاق من می‌کوبد. پسرها یک دفعه عاشق می‌شوند و ممکن است به همان سرعت فراموش کنند. در شکست خوردن‌شان هم همین‌طورند. مو سفید می‌کنند. پیر می‌شوند. چند سالی خسته‌تر می‌شوند از جوانان هم سن و سال خودشان. بیشتر از دخترها در ابتدای جدایی خودشان را می‌خورند. دردشان عمیق است اما به درازا نمی‌کشد. زود زخم‌شان جوش می‌خورد. به قول دکترها خوش گوشتند. خون‌ریزی‌شان زود بند می‌آید. سال‌ها بعد اگر همان دختر را ببینند یک چیزی در دلشان قلقلک‌شان می‌دهد. مثل زخم جوش خورده‌ای که خارش گرفته باشد. پسرها در لحظه‌ها زندگی می‌کنند. لحظه اولین دیدار، لحظه اولین لبخند، اولین کلام عاشقانه، لحظه‌‌ای که دستش را گرفته‌اند و شانه‌به‌شانه در خیابان بارانی خیس شده‌اند. اما دخترها... دخترها درد کشیدن‌شان متفاوت است. طولانی است. خوش گوشت نیستند. اذیت می‌شوند. دخترها در دقیقه‌ها و ساعت‌ها زندگی می‌کنند. همین است که بوی عطری آشنا دیوانه‌شان می‌کند. لحن صدایی آشنا اشک‌شان را درمی‌آورد. همین است که لباس‌های طرف را بو می‌کنند. دخترها در فیزیولوژی بدن‌شان درد را به عنوان جزئی از روزمرگی خودشان پذیرفته‌اند. درد در زندگی آن‌ها جاری است. همین است که جدایی تلاطم این رودخانه همیشه جاری را بیشتر می‌کند. تلاطمی که هیچ وقت تمام نمیشود و تا ابدیت به درازا میکشد. عاشق شدن‌شان هم سخت تر است. اما اگر اتفاق بیفتد. حاضرند هرکاری بکنند تا تصاحبش کنند. تا تنها کسی باشند که در زندگی‌اش ملاقات خواهد کرد. تمام لحظه‌ها را می‌خواهند. بی کم و کاست. حتی یک لحظه را هم نمی‌خواهند از دست بدهند. دخترها دیوانه‌وار دوست می‌دارند. اگر عاشق شوند. اگر پسری بتواند به چشم‌شان بیاید. اما این به چشم آمدن هنری است که هرکسی از پس آن برنمی‌آید. دخترها لحظه‌های عاشقانه‌شان را با نوشتن جاری می‌کنند در زندگی‌شان. همین است که هر شب حتی بعد از ازدواج نوشتن دفتر خاطرات را فراموش نمیکنند. همین است که عاشق فیلم عروسی‌شان می‌شوند. همین است که پس از 20 سال هنوز حوصله دارند برای دیدن فیلم چندساعته شب عروسی‌شان وقت بگذارند. دروغ چرا دخترها صادقانه‌تر عاشق می‌شوند و لذت بردن‌شان نیز مثل ارضا شدن‌شان طولانی‌تر و لذت‌بخش‌تر از پسرهاست. هرچند در جدایی هم بیشتر رنج میبرند.

+ دوست عاقلی داشتم که یک روز به من گفت: اگر قرار نیست دختری را به شادی عشق برسانی در رودخانه دردهایش سنگ نینداز. باور کن یک دختر هیچ‌وقت هیچ‌چیز را شوخی نمی‌گیرد. هیچ رابطه‌ موقتی را درک نمی‌کند. وقتی به او لبخند زدی و او هم از لبخند مزخرف تو خوشش آمد برای مدرسه فرستادن بچه‌هایتان هم برنامه می‌ریزد لعنتی. دخترها عروسک بازی‌شان هم جدی است. 

  • ۹۵/۰۱/۰۳
  • لافکادیو