باران میزد. دختر ناگهان ایستاد. روی پنجههایش بلند شد و پسر را بوسید و بعد در آغوشش افتاد. زخمی در دل دختر متولد شد و پسر هم خاطره شیرینی را از باران دیروز به خانه برد. همین. تنها پیادهرو بلوار کشاورز واقعا خوشحال بود که خاطره بوسیدن زیر باران را در آلبوم خاطرههایش کم داشت.