لافکادیو

یک نام نیست؛ یک سرنوشت است.

لافکادیو

یک نام نیست؛ یک سرنوشت است.

اونا فقط نامه‌های آدمای دیگه است

جمعه, ۶ فروردين ۱۳۹۵، ۰۴:۵۶ ب.ظ

هجده سالم بود که اولین نامه عاشقانه سفارشی‌ام را نوشتم.  برای یک دوست که فکر می‌کرد من زیادی خل و چلم. می‌گفت چرا همه زنگ تفریح‌ها را در کتابخانه می‌مانی؟ می‌گفت برای دوستی با دخترها به درد نمی‌خورم اما می‌توانم با کلمه‌هایم آن‌ها را دیوانه کنم. در بیست سالگی سفارش می‌گرفتم. از همه‌جا. بعضی وقت‌ها عاشقانه‌های خودم را می‌خواندم و می‌خندیدم. اما بعضی‌ها برایم می‌نوشتند با آن‌ها اشک می‌ریزند. یک‌بار برای کسی نامه عاشقانه نوشتم که دختری را می‌خواست که سال‌ها به او جواب رد داده بود. برای تولدش. وبلاگم را پاک کرده بودم. دوران یاهو 360 و ایمیل یاهو بود و هنوز هیچ کس برای وعده‌های گوگل تره خرد نمی‌کرد. چندبار برایم میل فرستاد و اصرار کرد. هنوز نامه‌اش باید در ایمیل قدیمی خاک گرفته یاهویم باشد. هرچند یاهو الان دسترسی به تمام ایمیل‌هایم را بسته است. شاید به همین دلیل از دیدن شغل تئودور تعجب نکردم. خودم همین کار را سال‌ها پیش برای دیگران انجام می‌دادم. بعضی وقت‌ها با اصرار و خواهش. وقتی انتخاب تئودور در چت روم را دیدم فهمیدم آخر این قصه تلخ است. فهمیدم این مرد خودش را کم‌کم از بین می‌برد. فهمیدم چیزی از درونش او را به زانو درخواهد آورد. فهمیدم نه تصادفی در کار خواهد بود. نه دختری که واقعا دیوانه‌اش کند نه عشقی حقیقی. تئودورها خودشان پاشنه آشیل زندگی خودشان هستند. وقتی روزی میرسد که بالاخره دیالوگ خودشان را فراموش می‌کنند. دیالوگی که سه بار در طول فیلم تکرارش کرده‌اند.

  • ۹۵/۰۱/۰۶
  • لافکادیو