لافکادیو

یک نام نیست؛ یک سرنوشت است.

لافکادیو

یک نام نیست؛ یک سرنوشت است.

از قدیم برای همه ما این کنجکاوی وجود داشته است که بخواهیم از ته و توی قضایا سردربیاوریم. مثلا بفهمیم آن دیوارها و قلعه‌های بزرگ فیلم اصحاب کهف چگونه ساخته شده‌اند و کجا هستند؟ یا دکورهای فیلم حضرت محمد کجاست و خانه‌ی کعبه فیلم مختارنامه تا چه اندازه به بزرگی خانه کعبه‌ی واقعی است؟ حتی در فیلم‌های خارجی هم همین بوده است. آن زمان که برنامه سینما حقیقت پخش می‌شد همیشه با برادرم بعدازظهرهای روزهای تعطیل می‌نشستیم پای برنامه تا ببینیم مرد عنکبوتی چطور روی دیوارها راه می‌رود یا کوه نابودی در ارباب حلقه‌ها واقعا چطور ساخته شده است. بعدها که البته ماجرای پرده سبز و کروماکی را فهمیدیم لذت دیدن اکثر فیلم‌های ماجراجویی که نهایتا در یک سوله ساخته می‌شدند و اکثرا هم کیفیت‌هایشان کم و کم‌تر میشد از دست رفت. اما هنوز هم هستند ماجراهای پشت پرده و پنهانی که دیدن آن‌ها لطف بزرگی است برای کامل شدن پازل ذهنی ما از تصورات دیگران. یکی از این مسأله‌ها سرک کشیدن به دفتر دبیران مدرسه است. آن زمان که ما بچه بودیم و از مقابل دفتر معلم‌ها و دبیرها رد می‌شدیم و دزدکی نگاهی به داخل می‌انداختیم همیشه به این فکر می‌کردیم که آن‌ها درباره چه صحبت می‌کنند؟ نکند دارند در مورد من صحبت می‌کنند؟ نکند دارند برای سوالات امتحانی نقشه می‌کشند یا می‌خواهند شاگرد اول مدرسه را معلوم کنند؟ اصلا آن‌ها هم مثل ما برای زنگ تفریح خوراکی می‌آورند؟ توی دفتر چه کار می‌کنند؟ حتی اگر این لطف نصیب‌مان می‌شد که وسایل یک دبیر را تا دفتر ببریم و وارد آن اتاق جادویی بشویم تا پایمان را داخل دفتر می‌گذاشتیم نفس‌هایمان در سینه حبس می‌شد از اینکه آن همه معلم دور میز نشسته‌اند و به ما زل زده‌اند آنقدر خجالت می‌کشیدیم که فرصت نگاه انداختن به در و دیوار دفتر را هم پیدا نمی‌کردیم. آن روزها هر وقت که به مدرسه نمی‌رفتیم یا کلاسی را می‌پیچاندیم چقدر غصه می‌خوردیم که معلم‌مان را ناراحت کرده‌ایم و از مسئولیت مدرسه رفتن فرار کرده‌ایم. اما آیا این تمام حقیقت ماجراست؟

این چند هفته که موقتا به کسوت معلمی دچار شده‌ام برایم خیلی جالب است که مسائل اصلا با آن نگاه ما هماهنگ نبوده است. دبیران و معلمان آدم‌های معمولی‌ای هستند که در دفتر می‌نشینند و درباره خراب شدن پکیج آپارتمان و حقوق کم و رسوا شدن آقای توسی و جوک‌ها و فکاهه‌های پیرامون او حرف می‌زنند. بعد قند را می‌اندازند بالا و هورت چایی را سر می‌کشند و از پشت پنجره به دانش‌آموزانی که روز بین‌التعطیلین پا شده‌اند و به مدرسه آمده‌اند نفرین می‌فرستند. گاهی اوقات هم حین نوشتن طرح درس سالانه مثل من با خودشان فکر می‌کنند چطور شد که زندگی من به اینجا رسید؟ که دوشنبه قسمت جدید واکینگ دد روی سایت‌ها آمده باشد و من امروز که چهارشنبه است هنوز فرصت دیدن آن را پیدا نکرده باشم؟ آیا لافکادیویی که ساعت هشت صبح دوشنبه اولین کارش تماشای واکینگ دد بود را چه شده؟ و بعد تصمیم می‌گیرند تلافی همه‌ی این کارها را که باید در روزهای تعطیل بنویسند و برنامه‌ریزی کنند با امتحانات سخت و پرسش‌های شفاهی سر دانش‌آموزان دربیاورند!

+ عکس تصویر یکی از صفحات طرح درس یکی از هفت درسی است که من باید برای آن‌ها طرح درس سالانه بنویسم:/  

  • ۹۵/۰۹/۱۰
  • لافکادیو