برنامههای بلند مدت
توی سریال چطور با مادرتان آشنا شدم یه قسمتی هست که تد و همسرش تو رستورانی که اولین بار همدیگه رو دیدن نشستن و دارن سالگرد آشناییشون رو جشن میگیرن. بعد تد شروع میکنه یه قصهای بگه که یه دفعه تریسی میگه این همونه که فلانی تهش اینطوری کرد؟ بعد تد میگه آره. میخندن و یه چند دقه بعد تریسی میگه یادته اون دوستم رو که... که تد میگه همون که آخرش اونطوری شد؟ بعد میبینن هر قصهای که برای همدیگه میخوان تعریف کنن تکراری شده. اول وحشت میکنن. وحشت از اینکه دیگه چیز جدیدی برای همدیگه ندارن. ولی بعد چند دقه میخندن و خوشحال میشن که به همچین نقطهای رسیدن که هر نشونهای هر اشارهای از همدیگه رو کامل میفهمن. بعد دیدن اون قسمت همیشه با خودم فکر کردم میشه یه روزی منم با یه نفر به اینجا برسم که همه خاطراتم رو بدونه و هربار که با لباسای ست کرده میریم مهمونی و من میخوام تو جمع خاطرات سربازیم رو تعریف کنم یه گوشه وایسه و نگاه کنه و پیش خودش بگه باز پیازداغش رو زیاد کرد...
- ۹۷/۰۶/۲۹