بیان، حرفهای بودن یا نبودن؟
احتمالا از فردا قاعدههای نانوشته تازهای به ادبیات بیان نویسان اضافه میشود. عدهای دنبال میشوند عدهای دنبال میکنند عدهای میخواهند مخفی بشوند و عدهای خصوصی. دیده شدن در میان بلاگرها معناهای متفاوتی دارد. آنچه تاریخ نشان داده و من تجربه کردم این موضوع است که وبلاگنویسان آدمهای تاپی از لحاظ چهره و سطح دارایی نیستند. البته این دو هیچ رابطهای با شخصیت و انسانیت آدمها ندارد. اصولا افرادی که بتوانند از طرق سادهای مثل اینستاگرام یا فیسبوک آن تمایل به خودنمایی "کاملا ارزشمند" را در وجودشان ارضاء کنند رنج به قلم کشیدن احساسات درونیشان را که یکی از دردآورترین کارهای تاریخ است به جان نمیخرند. آنها میتوانند لایکها و کامنتهایشان را در فضاهای دیگری کسب کنند. دیده شدن وقتی از طرق بیرونیتری رخ دهد کمتر به وبلاگنویسی سهمی میرسد. من خیلی کم دیدهام بلاگری در ذیل یکی از پستهایش کامنتی از خانوادهاش گرفته باشد. کامنتی از سوی پدر یا مادر یا خواهر یا برادر. دوستان حقیقی هم سهم کمی از خواندن بلاگرها دارند. اصولا بلاگرها از اینکه در میان آشناهایشان شناخته شوند میگریزند. میدانید چرا؟ اگر یک بلاگر هستید و این را میخوانید حتما یکی از دلایلش را در جیب همین لباسی که به تن دارید گذاشتهاید. همان یک دلیل را بگذارید کنار دلیلهای دیگران و بدانید این یک حق است که شما گاهی اوقات احساسات خیلی خاص و درونیتان را روی کاغذ بیاورید و اجازه ندهید هرکسی به آنها دسترسی داشته باشد. حتی بخواهید در این دنیای مجازی آدمهای واقعی اطرافتان دخالتی نداشته باشند. چون آدمهای درونگرا نمیتوانند در دنیای واقعی عکسالعملهای خوب و دوست داشتنی آن طور که برونگراها انجام میدهند از خود نشان دهند. نکته این است آنها در درون خودشان واقعا مانند برونگراها زندگی میکنند اما در بیرون توانایی ابراز ندارند. آنها نیاز به تنهاییهای معجزه آفرین خودشان دارند تا بتوانند مسائل را با انرژیهایی که از آن لحظات میگیرند حل کنند و معمولا آنچه تحقیقات نشان داده این است که بیشتر دانشمندان و افراد موفق که توانستهاند علم را یک قدم جلوتر از آن چیزی که به دستشان رسیده ببرند آدمهای درونگرا بودهاند. این را گفتم که به شیوه زندگی خودمان ببالیم. وبلاگ آن لحظه تنهایی روشنی است که ما میتوانیم در آن وجود ناگفته خودمان را بیان کنیم. وجودی که نمیتوانیم و نمیخواهیم در حضور دیگران ابرازش کنیم. علاقهای به نمایشش نداریم هرچند با خودمان یدک میکشیمش. خب. حتما میپرسید چرا این حرفها را نوشتم. اتفاق جدید چیست؟ بله. آدمهایی که به گوشه تنهایی خودشان پناه بردهاند و دوست داشتنیهایشان را در چمدان وبلاگ کوچک بیان مخفی کرده بودند حالا به لطف بیان گوشهای از این چمدان رونمایی شده. گوشهای از آن در معرض دید دیگران قرار گرفته. این موضوع در مورد آدمهای درونگرا یک فاجعه است. آنها هیچوقت دوست ندارند تا خودشان نخواستهاند چیزی از چمدانشان بیرون بیاورند و به دیگران نشان بدهند. تعرض به محتویات چمدان شخصی آنها، سرکشیدن به اتاق شخصیشان، رونمایی کردن از وبلاگهایی که دوستشان دارند و دنبالشان میکنند، اینها همهشان برای درونگراها یک معنا دارد. به سرعت ارتباطشان را قطع میکنند. فرار میکنند. هر چه هست را نابود میکنند. ارتباطهایی را که به سختی پیدا کرده بودند از دست میدهند. بعضیهایشان احساس ناامنی دارند. حس میکنند به حریم شخصیشان تعرض شده، ناراحت میشوند، خجالتزده میشوند، چند روزی سر و کلهشان پیدا نمیشود. باهوشها هم برای نگه داشتن ارتباطشان آن را از عمومی یا خصوصی به مخفی تبدیل میکنند. من یک بلاگرم. تست MBTI من نشان داده که یک آدم درونگرا هستم. من خودم کمی احساس ناامنی کردم. کمی حس کردم بیان در در اختیار گذاشتن این امکان شتابزده عمل کرده است. کمی فکر کردم به دوستان وبلاگی دیگرم که شخصیت درونگراتری نسبت به من دارند و الان حس بدی پیدا کردهاند. بیان میتوانست با استفاده از یک مشاور خوب به راحتی متوجه شود بخش اعظم کاربرانش آدمهای فوقالعادهای هستند که از نظر شخصیتی در "طیف درونگرا" قرار دارند. بعد این پیغام را در مرکز مدیریت وبلاگ نمایش میداد که به زودی چنین امکانی افزوده خواهد شد. شما چند روز فرصت ویرایش وبلاگهایی که دنبال میکنید را دارید. با این امکان ممکن است چنین اطلاعاتی از شما در اختیار دیگران قرار گیرد و باقی ماجرا. اما اینکه خیلی شتابزده با یک باکس اخباری و یک اطلاعیه این امکان را در مرکز مدیریت وبلاگها افزود نشان داد که برخلاف ادعاهای مدیران این سرویس چندان هم از مشاوران حرفهای بهره نمیبرد. و قصه همیشگی عدم شناخت مخاطبان در اینجا هم ادامه دارد.
حالا این اتفاق افتاده. خیلی از افراد فهمیدهاند که من آنها را دنبال میکردهام. در حالی که آنها وبلاگ من را نمیخوانند. یا خیلی از افراد را دنبال میکنم در حالی که مطالب وبلاگشان مورد تأیید من نیست. یا خیلی سادهتر من از دیده شدن نگرانم. چه کنم؟ این سوالی است که الان خیلی از بلاگرها از خودشان پرسیدهاند.
دوستان من این عمل شتابزده بیان هرچند ما را درگیر کرده و مطمئنا خیلی از بلاگرها یک نوع عقبنشینی ذهنی انجام دادهاند و دستپاچه در پی تغییر و تحول در "وبلاگهایی که دنبال میکنم" هستند. اما بیایید کمی تأمل کنیم. بگذاریم این ارتباطها به رگ و خون وبلاگهایمان جاری شود. کمی برای نشان دادن باکس دنبال کنندگانمان در قالب وبلاگ تأمل کنیم. اجازه بدهیم افراد حالا که در معرض دید قرار گرفتهاند بتوانند نسبت به حریمهای خودشان تصمیمات مناسب اتخاذ کنند. از اینکه دوستی حالت دنبال کنندگی ما را از وضعیت عمومی به مخفی تبدیل میکند ناراحت نشویم. این دنیا که ما در آن نفس میکشیم برای آن جرگه آدمهای بسیار فوقالعاده دنیاست که روی مرزها و ارتباطهایشان بسیار حساس هستند. عدهای که نمیتوانند به راحتی در جمعها بُر بخورند. بگذاریم دوستانمان انتخاب کنند که مایلاند در وبلاگ ما دیده شوند یا نه. و همچنین سعی کنیم سریع و بدون فکر لیست وبلاگهای دوست داشتنیمان را نابود نکنیم. کسی آمده و در نبودنمان کمی در چمدان شخصی ما را کنار زده و ما همه ناراحتیم که از ما اجازه گرفته نشده. اما نباید آن چه را تمام این مدت در چمدان دوست داشتنیمان حفظ کرده بودیم به خاطر دیده شدن بخشی از آن از بین ببریم.
به آنهایی که خصوصی میشوند مخفی میشوند اطلاع بدهیم که دنبالشان میکنیم اما ما دوست نداریم دیده شویم. احتمالا یکی از درونگراترین بلاگرهای اطرافم خودم هستم. من نه کامنت عمومی برای کسانی که میخوانمشان میگذارم نه پیوند و پیوند روزانهای دارم. مطمئنا از امکان دنبال کنندگان هم در صحن عمومی وبلاگم استفاده نخواهم کرد. وقتی نگاهی به تعداد وبلاگهای خوبی که دنبالم میکردند و من اطلاع نداشتم و مطالبشان فوقالعاده مطابق آن الگوهای دوست داشتنی من بود نگاهی انداختم متوجه شدم ما بلاگرها، ما که درونگرا بودن در خونمان جریان دارد باید گاهی وقتها این چمدان پر از چیزهای ارزشمند و دوستداشتنیمان را در معرض دید دیگران قرار بدهیم تا بتوانند از آنها استفاده کنند. بگذاریم دیگران نوشتههای فوقالعاده ما را ببینند. احساسات زیبای جاری در این جهان کوچک را از دریچه نگاه ما هم نفس بکشند. میدانم کار سختی است. برای خود من شبیه یک فاجعه بود وقتی همین الان از این اتفاق باخبر شدم. اما وقتی به وبلاگهای دوست داشتنی دنبال کنندگانم رفتم واقعا بعضیهایشان عصبانیام کردند. آنها من را میخواندهاند اما من را از خواندن خودشان محروم کرده بودند. به زودی با کامنت "بیمعرفت" به سراغشان خواهم رفت. بگردیم و بیمعرفتها را به دایره دوستانمان اضافه کنیم و اشتباه استراتژیک سرویس بیان را به فرصت پیدا کردن چند بلاگر خوب تبدیل کنیم.
+ تمام قد در برابر تمام دوستانی که وبلاگ حقیر را دنبال میکردهاند بلند میشوم. حتی در برابر آن سی و چند نفری که مخفی هستند و باید به تصمیمشان احترام گذاشته شود. و به همه دوستان فراوان عمومی، خصوصی و مخفی حق میدهم در برخورد با این حرکت شتابزده بیان هرطور که واقعا احساس بهتری دارند عمل کنند.
- ۹۴/۰۸/۲۹