بیکاری و بی پولی و بیماری و کوه
بیکار شدم. دیگه قادر نبودم با مجموعهای همکاری کنم که میدونستم باید تا آخر تابستون هزارتا دروغ دیگه بگم و حتی ماه رمضون هم روزههای الکی بگیرم. دیروز رسما اولین روز پیوستن دوبارهام به جامعه بیکارها بعد شش ماه بود. کارم رو دوست داشتم اما درک نمیکردم چرا به جای انجام کار درست باید کار نادرست رو با دروغ به دیگران ارائه بدیم. چرا مثل آدم همهمون خوب کار نکنیم؟ خدمات خوب ندیم؟ دیگران رو تشویق نکنیم که تو مجموعه ما بمونند؟ در عوض فقط با دروغ روی دروغ سعی کنیم آدمها رو قانع کنیم! دیگه برای خودم توجیحی نداشتم که بخوام تو مجموعه بمونم. حالا بیکارم. طبق محاسبه نرمافزار پارمیس 295 هزارتومان تا آخر ماه برام باقی مونده. پنجم ماه بعد هم باید قسط وام نگرفتهام رو به صندوق قرعهکشی بدم که 250 هزار تومنه. اگه از روی همین موجودی بخوام کنارش بذارم ینی کل موجودیم برای زندگی 45 هزار تومنه. الان آمادگی خودم رو برای ترجمه روی سایت ایران تایپیست اعلام کردم. برای تدریس خصوصی ریاضی هم یه تراکت طراحی کردم. فرم استخدام ماهان رو هم پر کردم که دلم خوش باشه روزم مفید بوده. نتیجه چکاپم رو دیروز از آزمایشگاه گرفتم. نه کمخونی نه تیروئید. هیچکدوم مشکلی نداشت. اما معدهام عفونت کرده. 18 تومن پول ویزیت دادم و 53 تومن پول دارو. همینکه بیکار شدم خرجم چندبرابر شد. استرس بیپول شدن و استرس اینکه دوباره همه منتظرن بگن چرا اومدی بیرون؟ چرا نموندی همونجا؟ میگن اولین عضوی که با استرس بیمار میشه معده است. راس میگن.
نیم ساعت پیش سعید زنگ زد که فردا صبح بریم کوه. گفتم میام. اما نگفتم از کارم اومدم بیرون. نمیدونم چرا بیکاری انقدر اذیتم میکنه. سعید الان شش ماهه که بیکاره. باشگاه میره. آیفون خریده. رو فرم اومده. کلی لباسای قشنگ خریده. هر هفته میره کوه. اصلا هم ناراحت نیست. اما از دیروز تا الان من مثل دیوونهها شدم. هیچوقت فکر نمیکردم زندگی انقدر مزخرف باشه. فکر میکردم یه جای خوب کار میکنم. حقوق خوبی دارم. کارم رو دوست دارم. میتونم چیزایی رو که دوست دارم بخرم. میتونم به دختری که دوستش دارم بگم که دوستش دارم. الان تنها چیزی که میتونم بگم اینه که دلم گرفته و یه استرس عجیبی دارم. تراکتها رو بردم چاپ کردم. نمیدونم اصلا تو این فصل سال کسی حاضره برای بچهاش پول کلاس خصوصی بده! یه کم گیج میزنم. فردا صبح به سعید میگم که اومدم بیرون. دوست دارم برم یه روستای دوردست بشم معلم مدرسهشون. به نظرتون کجا برم اینو بگم؟
+ برای چاپ تراکتها 80 تومن پیاده شدم. هم قطع آ پنج هم قطع آ سه رنگی زدم. یعنی از تمام موجودی حسابم 202 هزار تومن برام مونده. خدا، خدای نداریهای من هم هست؟
+ عکس چای آتیشی چند هفته پیش کوه رفتن سعید. برای تحریک من ارسال کرده بود.
- ۹۵/۰۳/۱۴