حتی شده برای نیم ساعت
پنجشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۴، ۱۲:۴۴ ق.ظ
روی پله برقی سرازیر شده بودیم که پشت سرم دختر و پسر دانشجویی گرم صحبت بودند. بیست و یکی دو ساله بودند. پسر گفت: پنجشنبهها هم که کلاس نداری. پس از صبح تا شب با منی. برای فردات برنامه نریز. هشت صبح میای بیرون تا 12 شب با خودمی. دختر با خنده گفت: باشه. ولی من شب باید زودتر برگردم خونه. باید هشت خونه باشم. پسر جواب داد: عب نداره. پس از هشت و ربع تا یه ربع به هشت با منی. هردوتا خندیدند. قطار که آمد همه مان را سوار کرد.
+ به یکی که از یه ربع به هشت تا هشت و ربع با ما باشه. هیچ برنامهای هم جز ما نداشته باشه نیازمندیم.
- ۹۴/۱۲/۱۳