حرمت کلمه را نگهدار
حدود یک ماه پیش تعداد خیلی زیادی کامنت برای من گذاشته شد. خیلیها به من گفتند که خوشحال شدهاند. من فقط سکوت کردم و منتظر ماندم. من خیلی حرفها را نزدم. یک ماه است سکوت کردم. نشستم و نگاه کردم و نگاه کردم و نگاه کردم. این حق ما نبود. فقط بر اساس آنچه برای آنها مهم بود گروه گروه و دسته دسته جدایمان کرده بودند. گلهای بودیم که روز عید قربانشان رسیده بود. بیانیها فربهترها را مهربانتر روی ترازو بردند و سر بریدند. همین. هیچکس از سلاخخانه با خودش مدال به خانه نمیبَرَد. آهای جماعت سادهدل. برای چه خوشحال بودید؟ برای چه برای هم پیام تبریک نوشتید؟ برای چه هم را نواختید؟ برای چه با آنها سر یک میز نشستید و صبحانه خوردید؟ به جعبههای شکلاتشان حسادت کردید اما نگاه نکردید که معیارهایشان برای دیدن شما چه بوده است. هزار سال هم بگذرد آنها آن طرف میز هستند و با عقلشان دو دو تا را چهارتا میکنند و ما این طرف میز با جیبهای خالی و چند کلمه بیپناه که هیچ دادگاهی به نفعمان رأی نخواهد داد. یادتان رفته؟
قالب تعدادی از وبلاگها بالا نمیآید. هیچکدام از عکسهای وبلاگ خودم فعلا که پیدایشان نیست. عکسهای دیگران هم لود نمیشود. بیان برایمان در کادر آرامشبخش سبزرنگی نوشته "هیچ آسیبی..." آری. خیلی از ماها شبیه آواتارهایمان نیستیم آقای بیان. اما شما خوب شبیه کسانی هستید که حرمت کلمهها را نمیدانند.
+ یک روزی هم میآید که طلبکارانه در چشمهایمان زل میزنند و میگویند: در حقتان لطف هم کردهایم. یادتان رفته؟ شما را سرراه گذاشته بودند.
- ۹۵/۰۲/۱۰