لافکادیو

یک نام نیست؛ یک سرنوشت است.

لافکادیو

یک نام نیست؛ یک سرنوشت است.

دنیای کوچکی است

جمعه, ۷ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۳۷ ب.ظ

یکی از بدی‌های خوبی‌های وبلاگ‌نویسی این است که با خودت فکر می‌کنی همه آدم‌های دنیا بالقوه می‌توانند وبلاگ‌نویس باشند و اگر امروز در مترو پای آن مرد را سهوا لگد کردی یا به آن دختر لبخند زدی یا دوستی قدیمی را دیدی ممکن است آخر شب وقتی انگشت‌های وبلاگ‌نویس‌ها روی کیبورد می‌لغزد و آدم‌های معمولی به خواب رفته‌اند کارهای تو جرقه پست‌های وبلاگی دیگران باشد. فکر غریبی است. مجبوری خودت را جمع و جور کنی. مودب‌تر باشی. آدم‌تر باشی. مهربان‌تر باشی. نگران می‌شوی و با خودت تصور می‌کنی در کدام قصه‌ها قهرمان خواهی بود؟ در کدامشان ضد قهرمان؟ کجاها از تو با خوبی یاد خواهند کرد؟ کجا تو را از یاد خواهند برد؟ کجا نقش دوم خواهی بود؟ کجا سیاهی لشگر؟ مثلا یکی می‌نویسد: پسری هم آن وسط زل زده بود به من. دست‌بردار هم نبود. یا یکی دیگر می‌گوید: پسرک چنان موهای پرپشت و سیاهی داشت که دوست داشتی بپرسی آقا رنگ پرکلاغی را از روی موهای شما گرفته‌اند؟ یا دختری در همسایگی‌تان بنویسد هردوتایمان با هم از سرکوچه رسیدیم. سرش را انداخت پایین که مثلا من را ندیده، من هم کلید را انداختم و بهش بی‌محلی کردم. پسر پررو بدقواره. یا دوست قدیمی‌ات که ارشد را در تهران تمام کرده و چند روز پیش او را اتفاقی در خط 4 مترو دیده‌ای می‌نویسد: لافکادیو را یادتان هست؟ امروز دیدمش. پسر! انگار هیچ کدام‌مان به هیچ کدام از رویاهایمان نخواهیم رسید...او هم از زندگی بازی خورده بود.

+ بعضی وقت‌ها که در شلوغی روزها وبلاگ دیگران را می‌خوانم فکر می‌کنم خیلی از جاها با هم هم مسیر هستیم. خیلی از جاها ممکن است همدیگر را دیده باشیم. یادم هست چند وقت پیش می‌خواستم روی پله‌های برقی مترو میدان ولیعصر اسم یکی از وبلاگ‌های آشنا را بلند فریاد بزنم تا برگردد، اما گذاشتم دنیا بر مدار خودش بگردد.

+ تمام وبلاگ‌های به روز شده را خواندم. موسیقی کم بود. ممنون از مرضیه برای سنتورنوازی‌های خوبی که گذاشته بود.

  • ۹۴/۱۲/۰۷
  • لافکادیو