لافکادیو

یک نام نیست؛ یک سرنوشت است.

لافکادیو

یک نام نیست؛ یک سرنوشت است.

از دو سال پیش همیشه در ذهنم بوده که اولین کار بعد از تمام شدن خدمتم همین است. هرگز در اولویت‌دار بودنش شک نکردم. یک کتاب‌خوان دوست داشتنی به اسم احسان رضایی خیلی قبل‌ترها جایی نوشته بود آدم باید هر شش ماه کتاب‌خانه‌اش را گردگیری کند. به کتاب‌هایش رسیدگی کند. حواسش به آن‌ها باشد. راست می‌گوید. آدم باید هرازچندگاهی با کتا‌ب‌هایش درد و دل کند. به حرف‌هایشان گوش دهد. شاید قمارباز دوست نداشته باشد بنشیند در همان ردیفی که هولدن کالفیلد ناطوردشت مدام دارد شیطنت می‌کند. آئورلیانو و رمدیوس حتما می‌خواهند سری به رومئو و ژولیت بزنند. باید آن‌ها را در یک ردیف گذاشت. شب‌های روشن داستایفسکی هم عشقی مثل هرگز رهایم مکن ایشی گورو بیشتر به دلش می‌نشیند تا آلیس غمناک یودیت هرمان. هاروکی موراکامی که این روزها همه‌اش دارد جایزه می‌گیرد باید برود کنار شرم نوشتن روبرتو بولانیو تا او هم کمی بیشتر بنویسد. حواستان باشد ریچارد براتیگان را کجا می‌گذارید. نکند برود سراغ کولهاوس یا اما گلدمن. بگذاریدش کنار بوف کور و در ستایش مرگ یا آدمکش‌کور تا خیال‌تان راحت باشد. شاعرها هم از طنزنویس‌هایش مثل عمران صلاحی حتما کنار موش و گربه شیخ بهایی بیشتر بهشان خوش می‌گذرد. سامرست موام و دیوید مامت و اوژن یونسکو هم با وودی آلن و بیضایی و هدایت و ساموئل بکت بیشتر رفاقت دارند. باید کتاب‌ها را شناخت. نباید کتابخانه‌ها را سرسری چید. کتابخانه کابینت آشپزخانه نیست که هر چیزی را که جایی نداشت فرو کنی در یکی از طبقات و خیالت راحت باشد که اتفاقی نمی‌افتد. باور کنید اتفاق یک‌بار می‌افتد. کوگل‌ماس هم اولش باورش نمی‌شد که پرسکی جادوگر یک کمد جادویی داشته باشد که یک کتاب با خودت برداری ببری داخل کمد و یکهو پرت شوی وسط قصه داستان‌های دوست داشتنی‌ات. مسلما من کار کوگل‌ماس را تأیید نمی‌کنم که به خاطر چاق شدن زن دومش و ترتیب دادن ملاقات با یک دختر جذاب، مثل اِما بواری، گند زد به داستان گوستاو فلوبر. اما باید باور کنید از این دست اتفاق‌ها رخ می‌دهد. در کتابخانه‌هایتان همیشه حواستان باشد چه کتاب‌هایی را کنار هم می‌گذارید.

  • ۹۴/۰۹/۰۳
  • لافکادیو