سر کلاس دختره اسمش ساقی بود. استاد گفت ساقیه؟ جواب داد: باوفا! همه گفتیم به به!
دیشب وسط فیلم دیدن یه سکانسی بود که تاب مقاومت رو ازم گرفت و پستش کردم. دارم فیلمای اسکار امسال رو میبینم. درسته. بعد مدتها. دوباره دارم به اصل خودم برمیگردم. هرچند میدونم نمیتونم زیاد تو فضاش بمونم و باز باید بشم همون کارمند فعال و پرانرژی و مسئولیت پذیر که تو محل کار تمام تلاشش رو میکنه و ادای آدمای خوشبین رو در میاره. حالا نکته جالب فیلم دیدن دیشب این بود که چند نفر اومدن پیاپی پیام گذاشتن که تو ماری جوآنا رو میشناسی؟ تو ماری جوآنا رو میخونی؟ بعد ساعتم که از حدود یک نصفه شب گذشته بود و منم گیج خواب بودم - روزهای معمول من ساعت 11 خوابم برده و امکان نداره دیرتر بخوابم- هی میگفتم ماری جوآنا؟ اینا چی میگن؟ من سیگارم چند نخ بیشتر تو عمرم نکشیدم! بعد توضیح خواستم گفتن آره چند روز پیش ماری جوآنا پست گذاشته و همین عکس و زیرنویس رو پست کرده. دوستان گلم چند روز پیش مراسم اسکار بود! این چند هفته قبل و بعدش هم همه کارمون مشخصه چیه دیگه:| دیدن فیلمای اسکار. الان نصف آدمهای تنها تو مملکت ما آخر هفته میشینن فیلمای اسکار رو نگاه میکنن و میگن ولنتاین هم الکیه بابا! روز زن چیه! سپندارمزگان کیلو چند؟ بعد هم تو همین صحنه فیلم کتاب سبز یه اسکرین شات میگیرن و تو کانال و وبلاگشون پستش میکنن و یه تف و لعنت هم میفرستن به روح اون کسی که باید پیش قدم میشده و نشده و حالا روزگارشون شده فیلم دیدن تو آخر هفته... اتفاق عجیبی نیست این. نکته جالب اینه رفتم چند تا پست کانالش رو خوندم. رسیدم به پستی که آدرس کانال دیگهای رو داشت. رفتم اونجا و چند تا پست اون کانال رو خوندم و رسیدم به پستی که آدرس کانال دیگهای رو داشت. بعد از اونجا رسیدم به کانال کسی که خیلی سال پیش دوستان وبلاگی برای هم بودیم. از اون دوستیای عجیب و غریب...میبینید؟ دنیا همینقدر کوچیکه...
- ۹۷/۱۲/۱۰