شادی شما همان اندوه بینقاب شماست
میدونین اینکه آدما بعضی وقتا از اتفاقات یه کم تلخ، به زعم ما مینویسن لزوما به این معنی نیست که آدما تو اون روزا حالشون خوب نیست. یه چندوقتیه میتونم تو روزای بد هم حال خوبی داشته باشم! البته بعضی وقتا آدم خجالت میکشه اینو به دیگران بگه! آخه خیلیا انتظار دارن وقتی دارن برای تو غصه میخورن تو هم خودت واقعا حالت بد باشه! نمیدونم این اصرار هم تو فرهنگ ما از کجا اومده. یاد بگیریم اگه آدما عزیزی رو از دست دادند اگه اتفاق بدی براشون افتاد باز هم حق شادی دارند. باز هم باید بهشون فرصت داد تو لحظههای کوچیکی لبخند بزنند. این فرصت رو از آدما دریغ نکنیم. اینکه ما نتونیم همچین چیزی رو تو آدمایی که تو یه جنبه زندگیشون مشکل دارن قبول کنیم یه کم ضعف ماست نه اون آدما. پیامبر جبران یه جورایی قرآن زندگی منه. از اون معدود کتابایی که ترجمه و لحن نجف دریابندری نه تنها خرابش نکرده به نظرم که تبدیلش کرده به یه معجزه. من یه بار تو عمرم به خودم قول دادم و تو یه ماه رمضون قرآن رو یک دور کامل با تفسر خوندم. البته کنار شیش تا کتاب تفسیر! حالا اگه قسمت شد اینکه چطوری این کارو کردم رو تو یه وقت خوب میگم. اون موقع حرفم سر این بود که آدمی که به خاطر موقعیت جغرافیاییش از بدو تولد دینش رو زدن اسلام، مذهبش رو شیعه، حتی اگه خیلی وقت باشه با این کلمات نتونه چندان ارتباط برقرار کنه باید به خاطر تموم اون فرمای ثبت نام دانشگاه و کنکور و خدمت و استخدام که توشون زده دین اسلام، مذهب شیعه، حداقل به احترام همه این اتفاقات، یک بار اون کتاب رو بخونه و به خودش بگه خب؟ حالا با خودمون چند چندیم. البته برای خودم دلیل دیگهاش این بود که نمیتونستم تو لیست هزار و یک کتابی که باید قبل از مرگم بخونم قرآن رو حذف کنم. حقیقتش شما اگه مثل من فقط علاقهمند به کتاب هم باشید، باز نمیتونید از داشتن همچین فرصتی برای خوندن یه کتاب که میلیونها نفر تو دنیا بهش اعتقاد دارن و به خاطر کلماتش جون خودشون رو دادن بگذرین. این کار رو به نظرم هر کسی باید تو زندگیش انجام بده. بعد هم بیواسطهی دیگران خودش قضاوت کنه. حالا قصه اون ماه رمضون بمونه برای یه وقت بهتر اما پیامبر جبران رو دریابید تو زندگیتون. قطع پالتوییش رو بخرین و مثل من بهش ایمان بیارین.
- ۹۶/۰۹/۲۳