شهر من بخند
یکی از اتفاقای بد وبلاگ نویسی اینه که اکثر ماها تهران زده هستیم. یعنی لوکیشن اکثر مطالب اگه تو تهران نباشه زیاد بهش استناد نمیشه یا پررنگ نمیشه که بقیه بتونیم استفاده کنیم. یه جورایی انگار یه تابوی قدیمی شهرستانی-تهرانی خوابیده تو ناخودآگاهمون که دوست نداریم ازش حرف بزنیم. مثلا خیلی شده من وبلاگی رو ماهها دنبال کنم اما هیچ وقت نتونم ردپایی از محل زندگی نویسنده توش ببینم. این برای من خیلی درده. اینکه ما به خیابونا و کوچههای عاشقانه شهرهای خودمون کم اهمیت میدیم. نمیذاریم جمله همه جای ایران سرای من است تو وبلاگامون اتفاق بیفته. من دوست دارم وبلاگ یه کرمونی توش پر اون کوچه خیابونا و بازارای خوشگل کرمون باشه. دوست دارم یه گوشه وبلاگ یه یزدی عکس بادگیرای شهرش باشه. عکس خیابانونای معمولی و ساده و پارکهای شهرشون حتی. دوست دارم عشق بازی با طاق و گز و قنات و کلوت رو یه بار از زبون یه وبلاگنویس بفهمم. دوست دارم بفهمم این گردنه حیران واقعا حیرانه؟ دوست دارم ندیدههای شمال هم یه بخشی از شهرنوشتههای دوستای شمالیم باشه. دوست دارم یه قمی بهم بگه جاهای باصفای حرم که من هیچوقت نتونستم پیداشون کنم کجاهاس. دوست دارم یه بخشی از نوشتههامون تو وبلاگا این طیف باشه. اما کمه. کاش یه هشتگ داشتیم "شهر من نوشت" چه میدونم یه کلمه کلیدی به اسم "عاشقانههای شهر من". یه چیزی بود. هرچی حالا. با هر اسمی حالا. اما نیست. حقیقتش کمه. خیلی خیلی خیلی کمه...ما مدام داریم خودمون رو محدود میکنیم به یه فرهنگ حباب شکل الکی بزرگ شده به نام تهرانیزه بودن. نویسندههای مثلا واقعیمون هم همینطور شدن. مصطفی مستور آبادانی که 30 سال زندگیش تو خوزستان بوده یه کتاب تو کوچه خیابونای آبادان نداره اما بعدازظهرای تهران رو به تصویر کشیده. میخواستم هفت هشت ده تا مثال بزنم از بلاگرای دور و بر خودم اما یه کسی درگوشم گفت نزن.
+ یه کم رد این موضوع رو تو نوشته هامون بگیریم ببینیم اگه ما هم دچارش هستیم دیگران رو از شناختن زیباییهای شهر محل زندگیمون محروم نکنیم.
- ۹۴/۱۲/۲۲