محض خاطر دایناسورهای جان سخت و دوست داشتنی بیان...
من زیاد میشینم و نگاه میکنم. اما کار از این حرفا گذشته. شیخم دیگه صداش دراومده...اومد نشست جلو بخاری چایی ریخت و گفت بسم الله...
66 میلیون سال پیش تو یه همچین روزایی یه شهاب سنگ بزرگ صاف اومد و نشست وسط یه منطقهای طرفای مکزیک. میگن قطرش 15 کیلومتر بوده و قدرت انفجارش 2 میلیون بار بزرگتر از قویترین آزمایش هستهای بشر که رو زمین انجام شده. نفس عمیق! فک کنم اون آزمایشه رو روسیها انجام دادن. بعد هفتاد و پنج درصد دایناسورها همون زمان از بین رفتن. یه جایی وسطای دوره سوم کِرتاسه. داروین میگه تعداد کمی از اون دایناسورا نجات پیدا کردن و جون سختاشون به زندگی امیدوار موندن. این اواخر دانشمندا فهمیدن تنها حیواناتی که یه استخون مشترک با دایناسورا دارن پرندههان. فکر کن بعد اون همه سختی دایناسورا هم بال درآوردن و پریدن.
این چندوقته مد شده بستن. مد شده رفتن. مد شده صفحه سفید و سخن بزرگان. مد شده عکس کاور بدون ریپیت. اینا مد شده. خب؟ همه هم این طرف اون طرف به دلگرمی دادن و این صوبتا پست میذارن. من خودم خیلی وقته حتی واسه خدافظی هم نمیرم تو این وبلاگا. که چی بشه؟ طرف بسته رفته یه آبم روش و اصلا فکر نکرده در قبال همین دیوار خط خطی مسئوله چه برسه به مسئول بودن در قبال دیگران. قبول دارم روزای زندگی که سخت میشه آدم باید یه سوپاپ اطمینان داشته باشه واسه اینکه نترکه. واسه اینکه نزنه کلن زیر میز و بازی. اگه کسی نباشه که بهت دلداری بده اون بیرون خیلی سخت میشه روزای سیاه رو گذروند. خوبه که وبلاگ آدم بشه محل اینکه این حرفا رو بزنی و سوپاپ اطمینان رو باز کنی تا نترکی. اما بعضیا نمیفهمن این چیزا رو. فکر میکنن واسه آروم شدنشون بهترین کار فراره. تا دو روز سختی اون بیرون میکشن اولین جایی که میزنن میترکونن یا ولش میکنن وبلاگه. تا دیروز که میرفت استخر و عروسی و تو مسافرت بود درصد چربی بدنش رو هم میزد تو وبلاگ! امروز بیکار شده همین که میرسه خونه وبلاگ تعطیل! بعضی آدما فقط تو روزای شاد بلدن زندگی کنن. یاد نگرفتن زندگی دو رو داره. روز خوبش و روز بدش. اینا همون دستهان که ساخته شدن واسه اینستاگرام. واسه سلفیهای یهویی و همیشه خندون. اینا بلد نیستن از غماشون سلفی بگیرن. فکر میکنن وبلاگم اینستاست. نمیدونن وقتی صفحه مدیریت وبلاگ رو باز میکنی باید بتونی غمت رو هم بگی. اگه نگی لو میری. اگه ننویسی کمکم وبلاگت دستت رو رو میکنه. نوشتهها رو هر چی هم زور بزنی نمیشه مثل عکسا کیورو و برایتنسش رو زیاد دستکاری کرد. باید بتونی وقتی مزخرفترین روزای زندگیت رو هم میگذرونی تهش بیای بنویسی ازشون و تازه هپی اندش هم بکنی. تهش به دیگران بگی آره من داغون من له له اما زندگی همین نیستا. اما اینا یاد نگرفتن روزای سخت رو چطور بگذرونن. ساخته شدن واسه عروسی رفتن. تو مجلس عزا نمیدونن قرآن از کجا باید بگیری؟ گلاب چقدر بخری؟ عبدالباسط بذاری یا پرهیزگار؟ مسجد یا حسینیه؟
وبلاگ چیزی نیست که سرسری بتونی بنویسیش. باید عرق بریزی پاش. آدم پای چیزی که عرق ریخت براش ارزش پیدا میکنه. ساده رهاش نمیکنه. حالا اگه دیدی یکی یهو رفت! یهو غیبش زد. یهو گفت بای. یهو گفت خسته شدم، بدون عرقی نریخته. زحمتی نکشیده. جونی نداشته که بخواد جون سالم به در ببره. اصلح باید میمونده که مونده. اونی که بهونه دلسرد شدن آورد باید بره اینستا صفحه باز کنه. اما اونایی که هستن، نسل اون دایناسور قویان که دارن هنوز خودشون رو به جون کندن و زنده موندن عادت میدن. اینایی که یه روزه و دو روزه میان و میرن یا اونایی که بودن و رفتن هموناییان که داروین قبلا پیشگویی کرده بود. اونا باید میرفتن. بلاگرای قوی مثل دایناسورای وسط دوران سوم کرتاسهان که حتی شهاب سنگم نتونست محوشون کنه. بلاگرایی که میمونن و از این همه روزای بد جون سالم به در میبرن فردا بال درمیارن. اونایی که میان و یکی دو روزی هستن و با غوغاسالاری میرن ته تهش شاید نسل بعدیشون بشه همین مارمولکای ریزی که خوراک پرندههان.
+ با احترام به همه اون بلاگرایی که اولیاشون رو آوردن و غیبتشون رو وقت رفتن پیش همه موجه کردن.
- ۹۵/۱۰/۰۶