من ادوارد هستم
پدر سر میز شام: بسیار خب. یه کم درس اخلاق. داری توی خیابون رد میشی. یه چمدون پر از پول پیدا میکنی. کسی دور و برت نیست. هیچ شاهدی نداری. اون وقت چیکار میکنی؟
َََA) پول رو برمیداری؟
B) میری باهاش برای عزیزانت کادو میخری.
C) میبخشیش به فقرا.
D) میبریش پیش پلیس.
... ادوارد؟ منتظریم؟
"ادوارد" با تردید: ببخشمش به اونایی که دوستشون دارم؟
مادر: اوه، ادوارد به نظر میرسه جواب درست همین باشه، ولی نیست!
***
+ خیالی نیست. این زخمها که میبینید برای قیچیهای دستهای خودم است. کسی دل مرا نخراشیده. اگر خواستید بدانید من چطور آدمی هستم، در یک جمله "من ادوارد هستم". من ایمان دارم که با این دستها نمیتوانم چیزی را لمس کنم، بدون آنکه آن را از بین ببرم.
+ این پست را با این موسیقی یکبار دیگر بخوانید
+ هر کس "ادوارد دست قیچی" را ندیده است...بیخیال اصلا.
- ۹۴/۰۶/۱۳