لافکادیو

یک نام نیست؛ یک سرنوشت است.

لافکادیو

یک نام نیست؛ یک سرنوشت است.

چایی نبات لطفا!

دوشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۵، ۰۴:۵۵ ب.ظ

گوشی‌ات الارم می‌دهد. سرت را برمی‌گردانی. خودت هم نمی‌دانی این کنجکاوی و انتظار برای چیست؟ چه کسی کجای دنیا قرار گذاشته که در این ساعت دلتنگ تو شود؟ یا چه کسی با تو هماهنگ کرده که این ساعت با تو تماس بگیرد و قرار کاری مهم‌ات را هماهنگ کند که حالا این‌طور با عجله حواست پی گوشی می‌رود؟  هیچ خبری نیست. الارم برای باتری ضعیف است. هر چند ثانیه یک‌بار تلگرام را باز می‌کنی. خبری نیست. می‌بندی. واتس‌آپ را باز می‌کنی؟ پیامی نداری. می‌بندی. اینستاگرام را باز می‌کنی. حتی اینستاگرام با آن سرعت بالای بارگذاری عکس‌هایش هم در مقابل ری‌اکشن‌های عصبی تو کم آورده. عکس تازه‌ای نیست! توی اینستاگرام و تلگرام و واتس‌آپ مگر در این فاصله‌های کوتاه چه اتفاق جدیدی می‌تواند بیفتد که باید مدام باز و بسته‌شان کنی؟ هیچ. زمان همین‌طور می‌گذرد و یکباره می‌بینی دو ساعت است که به خنده‌های آدم‌های غریبه در ناکجا‌آباد زل زده‌ای و داری تلاش می‌کنی نوشته روی تابلوی پشت سرشان را بخوانی! و حواست نیست که وقت ناهار گذشته. حواست نیست که نامجو برای صدمین بار دارد به گوش ساربان می‌خواند لیلای من کجا می‌بری؟

بعضی روزهای پاییزی همین‌‌طور می‌گذرد. سرت سنگین می‌شود. حالت خوب نیست. آنقدر حالت خراب است که می‌روی در گوگل سرچ  می‌کنی آیا مردان هم عادت ماهیانه دارند؟ و گوگل هم که دیگر این روزها روی هیچ‌کسی را زمین نمی‌اندازد: "تغییرات هورمونی در مردان تنها ناشی از کاهش تستوسترون نیست بلکه همزمان با آن، افزایش کورتیزول و کاهش سروتونین به بروز عارضه‌ی بدخلقی مردانه‌ می‌انجامد. مهم‌تر این است که این عارضه در مردان می‌تواند به جای بروز ماهیانه بطور روزانه رخ دهد."  نمی‌دانم چه کسی یا کسانی فکر کرده‌اند عادت ماهیانه یک چیز زنانه است و مردها اصلا هورمون‌هایشان به هم نمی‌ریزد و همیشه سرحال و قبراق منتظرند که کسی بیاید و بنشینند خوش و بش کنند. نه این‌طورها هم نیست. مردها هم یک روزهایی حال هیچ چیزی را ندارند. حتی حرف‌های معمولی خواهر کوچک‌شان هم در گوش‌شان زنگ می‌زند. حوصله‌ی جواب دادن به محبت‌های دیگران را ندارند. حوصله‌ی هیچ چیزی را ندارند. دوست دارند ساعت‌ها در اتاق‌شان بمانند. کسی سراغ‌شان نرود. کسی پیدایشان نکند. کسی از آن‌ها نپرسد حالت چطور است؟ چون حال‌شان خوب نیست و در آن لحظه توانایی بالقوه‌ای دارند که حال چندین نفر دیگر را هم خراب کنند. این روزها مردها هم دل‌شان می‌خواهد پناه ببرند به جایی که کسی نباشد. شاید این ناامیدی مبهم که مثل دل‌پیچه‌‌ی بعد سرکشیدن تمام قره‌قروت‌های بچگی وجودشان را گرفته رهایشان کند. شاید امروز تمام شود و فردا روز تازه‌ای باشد.

  • ۹۵/۰۷/۱۲
  • لافکادیو