چرا مردی بعضی وقتها بود فتاده را پای زدن و این حرفها!
یه روزایی هم هست که دلت میخواد خودت رو دار بزنی! حالا نه اینکه واقعا خودت رو دار بزنی اما خب یه جوری باشه که صندلی رو بزنی از زیر پات و بعد بگی مزهاش خوب بود؟ بعد تهش بزنی طناب رو پاره کنی تا خودت بیفتی روی زمین و همینطور که صورتت کبود شده به خودت بگی اوکی. گرفتم. دیگه تکرار نمیشه! شاید اینطوری یادت بمونه و دیگه تکرار نشه!
آقای ح از قبل عیدقربان مدام پیگیر کار ویراستاری و بازبینیای بود که من داشتم روش کار میکردم. بعد فایلهای تایپ شدهای که برام فرستاده بود خیلی داغون بودند. منم همون اول گفتم من اصلا با این فایلها ارتباط نگرفتم. چون تو فرمت تایپ استاندارد تعریف شده خودتون هم نیستند. بعد اونها هم گفتند حالا فلان و بهمان و از این حزباللهی بازیها که مرسومه تو کارهایی که یه عده میخوان با پول بیتالمال مفت مفت یه بیلان کاری واسه خودشون درست کنن و اینا! منم گفتم حالا این یکی رو میرم جلو تا بعد. خلاصه من کار رو زخمی کردم و رفتم جلو و بعد چند روز دیدم این طرف اصلا انگاری سواد نداشته و هیچچیزی درست نیست و نشستم یه صفحه تایپش رو چک کردم دیدم فقط نگارشی نگاه کنیم نمره قبولی نمیگیره و مدام به خودم فحش میدادم چپ و راست که نباید قبول میکردی و این رودرواسی بازی چی بود راه انداختی و این حرفها. بعد این آقای ح هم هر روز تو تلگرام پیام میداد که کار آماده شد؟ کار آماده شد؟ بعد من هم هی هر روز میگفتم داره جلو میره و در عین بیخیالی کار انجام نمیدادم! بعد به جایی رسید که آقای ح یه روز گفت اگه میشه تا اون حدی که آماده است رو برای ما ارسال کنید که من تازه دیدم خب چیزی آماده نیست! اون روزها -منظورم همین دو هفته پیشه- هم من کلاس میرفتم برای موضوعی و درگیر کارها و تمرینهای اون کلاس هم بودم و تمرینهای اونم واقعا سنگین بود و اصلا اعصاب نداشتم! یادمه شب عید قربان نصف کار هم آماده نشده بود بعد بهم پیام داد که گویا کل کار دیگه تموم شده؟ منم گفتم نه. این کارها من رو خسته کردن و اصلا قابل قبول نیست و از این حرفها و تهش هم قرار شد تا بعد عید تموم کنم بفرستم. حالا بماند سر اون دو روز من چقدر اینها رو اذیت کردم که البته حقشون بود و اصلا قرار نبود چنین حجم کاری با این پرداخت کم انجام بشه ولی خب آدم وقتی یه حرفی میزنه بهتره پاش وایسه تا بعدا نگن این آدم رو حرفش اعتباری نیست. خلاصه تا اینجا نیازی به صندلی و چوبه دارو این حرفها نیست. کار تموم شد و این آقای ح بعد عید قربان گفتن آقای لافکادیو فلان کارها هم رو زمین مونده و شما میتونین انجام بدین؟ منم تو تلگرام هرچی این صداشو ضبط کرد فرستاد و پیام گذاشت جواب نمیدادم. تا امروز صبح که من نشسته بودم با خواهر بزرگم گرم صحبت بودیم. جریانم این بود که خواهر بزرگه صبح اومده بود به مامان سر بزنه و قبلش رفته بود پلیس بعلاوه ده واسه تمدید گواهینامه. منم داشتم مراحل گول زدن چشم پزشک رو بهش آموزش میدادم! خلاصه وسط این صحبتا بودیم و حتی خاطرم هست قسمتی گریز زدیم به علل زشت شدن ملت در عکس کارت ملیشون و راهکارهای موجود که این آقای ح زنگ زد. بعد از سلام و احوال پرسی و این حرفها گفت که چطور هزینه رو حساب کنیم. منم گفتم همونطور که با بقیه حساب کردین! بعد از اونجا که از اولش هم اینها تازه چنین کارهایی رو به عهده گرفته بودن و مشخص بود تجربه ندارن گفت من اول به شما زنگ زدم ببینم نظرتون چیه! منم برگشتم کلا کار ویراستاری و بازبینی و اینها رو بهش توضیح دادم و کلی آسمون و ریسمون رو به هم بافتم که کار سخت بوده و فلان و بهمان و بازبینی و ویراستاری اصلا تو این سبک نداریم و کار شما ابعادش خیلی از یه بازبینی ساده فراتر رفته بود و اونم تلویحا قبول کرد و دوباره رفت سر موضوع اون کارهای رو زمین مونده که اگه شما بتونین اونها رو هم انجام بدین! بعدم کلی شکوه که به اونایی که سپرده بودیم کار رو انجام ندادن و تا چند روز دیگه فرصتمون تمومه و کارها رو زمین مونده و الخ. خوب دقت کنین اینجا همون قسمتیه که من قراره به خاطرش خودم رو دار بزنم! ناراحتی من چی بود تا الان؟ اینکه کار سنگینه و پرداخت اونها با حجم کار جور درنمیاد. درسته؟ حالا صاف وقتی هنوز مسأله مالی برام حل نشده و اونم نگفته چی کار میخواد بکنه همین که یه کم ناله کرد و حس ترحم تو وجود من قُل قُل کرد و چشمه دلسوزیم شروع به جوشیدن کرد گفتم باشه و اون کار رو هم شروع میکنم! برای خودم همیشه سواله که چرا من بعضی وقتها تو موقعیت خنگ میشم:/ یعنی من اصلا به هیچ وجه نمیخواستم کار رو قبول کنم مگر اینکه اون واقعا بگه شرایط طور دیگهای میشه! بعد تو این دو هفته هم انقدر بد تا کردم باهاشون تا واقعا اعصابم سرجاش بیاد و واقعا تهش تو تلگرام طرف التماس کرد تا فایلها رو براش فرستادم! حالا الان پشت تلفن همین که گفت کار دیر شده و دستمون تو پوست گردو مونده و اینها من یه دفعه شیر شدم که حالا باید دست اینها رو بگیرم و مردی نبود فتاده را پای زدن و اینها و مثل احمقها گفتم من امروز کار رو شروع میکنم جلو میرم انشاءالله تموم بشه و برسه! حالا الان با خودم دارم فکر میکنم قلاب لوستر اتاق طاقت وزن من رو داره یا نه برم دریل و مته بگیرم از همسایه و یه قلاب مخصوص برای این مواقع تو اتاقم نصب کنم؟
- ۹۵/۰۷/۰۶