لافکادیو

یک نام نیست؛ یک سرنوشت است.

لافکادیو

یک نام نیست؛ یک سرنوشت است.

آقا من باید اعتراف کنم خودم با این نقاشیه -مدیونین فکر کنین چون خوش تیپ کشیده منو اینو میگم-  خیلی حال کردم. ولی کارشناسا عقیده‌ی دیگه‌ای دارن. یکی از کارشناسا که شبیه سندی تو استیج می‌مونه! -ما ماهواره نداریم! همسایه‌مون تعریف کرده- بعد دیدن این نقاشی برگشت گفت: کاپیه! آقا کاپیه! این تکنیک "شست تو چشم" بنیان‌گذارش مرحومه مغفوره شاعره محترمه! "انار خانوم" بوده که قسمت دوم رو نقاشی کرده بود! چقدر غلط نگارشی! شما اینطوری ننویسیدا! حتی اول نامه‌هاتون هم حواستون باشه ننویسید مدیریت محترم! مدیریت غلطه. باید بنویسید مدیر محترم... حالا اینا رو ول کنین خلاصه این تکنیک برداشتی از تکنیک ایشون بوده و سندی با جمله معروف کاپیه آقا، کاپی کاری نکنید حرفاش رو تموم کرد.

نکته جالب این نقاشی کنار هم گذاشتن تعداد زیادی المان‌های مربوط به شخصیت لافکادیوئه که من واقعا لذت می‌برم این‌ها رو حریر به خاطر سپرده. اون بالش من رو حریر از این پست آورده. اون تی‌شرت و ریش پرفسوری و گردنبند که هیچ‌کس رعایتش نمی‌کنه رو از این پست. اون کتاب دختر صددرصد دلخواه رو از این پست و لپ‌تاپ رو از خیلی از پست‌ها می‌تونسته آورده باشه مثلا یکیش این! حتی به خاطر صحبتای من در مورد تغییر فصل برام پتو گذاشته:) اینا نشون میده که حریر که امسال کنکور هم داره از دقت بالایی تو دیدن جزئیات برخورداره برخلاف بعضیا! و مطمئنم این دقتش تو کنکور خیلی به کارش میاد. یادش بخیر. من سال 86 کنکوری بودم. الان یادش افتادم. نشسته بودیم سر جلسه فکر کن ده تا شاگرد سمپادی المپیادی که هرکدوم یه درسی رو قوی بودیم. من و محمدرضا و فرود شیمی، هادی و اویس فیزیک، مهرداد ریاضی و محسن جواهری ریاضی و کامپیوتر. رفته بودیم یه مدرسه دولتی. مراقبی که بالا سر ما بود بعد آزمون بهمون گفت شما ده تا این ته سالن همتون قبولین! خیلی حل کردین شماها! گفتیم خبر نداری بالا سر کیا بودی برادر! از اون جمع شریفی و امیرکبیری خواجه‌ای شدن همه من و فرود هم رفتیم... حالا چون حریر علاقه به شعر و ادبیاتش خیلی بالاست و یه پا شاعر هم هست باید بگم سوال اول ادبیات اون سال خیلی مضحک بود! دفترچه رو که باز کردیم همه برگشتیم زل زدیم به همدیگه واقعا! در این حد!  چون کدها فرق می‌کرد سوال اولم برای بعضی‌ها فرق داشت. برای یه عده نوشته بود "بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر ......." و برای ما هم نوشته بود "به نام خداوند جان آفرین ......!" فکر کن! مصرع دوم این شعرها رو خواسته بود. البته بماند که ارتباط معنایی‌های اون سال واقعا خیلی سخت بود و من که خدای ارتباط معنایی تو شعر بودم سر جلسه زاییدم! چی بود؟ شیر زاییدم دیگه! شیرا اصولا شیر میزان! "میزان" رو شباهنگ باید بیاد بگه چه حرکتی روی زاییدن زدیم که این بشه من زبان شناس که نیستم دیگه آخه!

خلاصه حریر حتی موها و ورزشکار بودن و -آقا چه ورزشکاری امروز رفتم باشگاه دیدم یک کیلو هم اومدم پایین! واقعا این چه زندگیه ما داریم؟ یه عده میان میگن چرا کم نمیشیم! ما میریم میگیم چرا زیاد نمیشیم. اونا ما رو میبینن حرص میخورن! ما اونا رو می‌بینیم حرص می‌خوریم! خدا اون بالا داره بهمون می‌خنده یعنی؟- خیلی خوب به خاطر سپرده. حتی اومده تیکه‌ای هم به یکتا همون سیب نصفه و نیمه خودمون:) انداخته که تو نقاشیش تبلیغ کشیدن پرتره کرده بود و گفته من خودم خدای پرتره‌ام تازه شعرم براتون میگم. والا یه شعر برای ما گفته! انقدر خوب بود من رفتم همه بیتاش رو گوگل کردم مطمئن شم از خودشه! خداییش از خودش بود:/ یه بیتش رو براتون میذارم دستتون بیاد پرتره‌تون رو به کی بسپارید! به نیمه سیب سقراطی که پدر "شلوار کردی کشیدن بیانه" یا به شاعره محترمه کنکوریه: تو همان "لام" قشنگی که به "واوی" ختمی/ من همانم که همین نام دلش را بربود. البته حریر نوشته بود دلش را ربود. بعد من سر کمبود وزن مصرع دوم باهاش چونه زدم قرار شد بشه بربود. هرچند حریر اعتقاد داره بربود شعر رو قدیمی جلوه میده و تو شعر جدید نباید ترکیب ب + فعل به کار برد. اینارم من بلد نیستم باز. حالا این شعره مونده رو دستم. کلا هم عاشقانه است! غزله دیگه! باید یکی رو پیدا کنم این شعر رو بدم برام بخونه! واقعا کِی اون یه نفر میخواد بیاد تو زندگی من؟ با خودم گفتم اصلا اگه اومد یه وقت بپرسه این شعر عاشقانه رو کی برات گفته چی بهش بگم!؟ واقعا وبلاگ داشتن یا نداشتن؟ مساله این است!

در آخرم باید بگم شما به ساعت کشیده شدن نقاشی که دقت کنید می‌فهمید واقعا این شب امتحان با دانش‌آموزا چه میکنه:) ویراستار عاشقم الان اومد یه نگاهی انداخت گفت به خاطر اون جمله‌ی عشق آنقدر می‌جوشد... از حریر تشکر کن.

+ آنچه در قسمت پایانی خواهید دید: وقتی مستر مرادی بدترین! نقاش بیان دست به خودکار می‌شود! آیا می‌خواهید بدانید لافکادیو در 1400 چه تغییراتی کرده است؟ فیلوسوفیا چطور پای دختر بنفش را به سریال باز کرد! حل معادله خوابیدن لافکادیو با روش استوکیومتری! و سورپرایز قسمت آخر، سکانسی از سریال لافکادیو در دانشکده دندانپزشکی! با هنرنمایی مستر مرادی، فیلوسوفیا، اسپریچو کثیف! فابرکستل، بانوچه و سیاهی لشکری هولدن کالفیلد:)

+ اونایی که گفتن هفته بعد می‌رسونن نقاشی و اینا شرمنده. فردا شب سریال تمومه! تا فردا 5 عصر هم اگه کسی فرستاد من اضافه می‌کنم به این لیست ولی دیگه داریم تبدیل به برنامه عموپورنگ می‌شیم:) فقط مونده وسطاش دسته جمعی بخونیم اُردکِ تَک تَک، تَک تَکِ اُردک، تَک اُردک! نگاه چه با آهنگم می‌خونن! واقعن که! حتما همتون دکتر مهندس هم هستین؟:)

  • ۹۵/۱۰/۲۴
  • لافکادیو