لافکادیو

یک نام نیست؛ یک سرنوشت است.

لافکادیو

یک نام نیست؛ یک سرنوشت است.

یه عده هم وقتی ما شبا میریم بخوابیم یه همچین تصوری از خواب لافکادیویی دارن!

  • ۱۶ دی ۹۵ ، ۰۰:۵۶
  • لافکادیو

در مدرسه خیلی چیزها به ما یاد ندادند. یاد ندادند چطور به کسی که دوستش داریم بگوییم که دوستش داریم. یاد ندادند چطور به کسی که به ما می‌گوید دوست‌مان دارد پاسخ بدهیم. یادمان ندادند عشق یک دفعه از حیاط پشتی پیدایش می‌شود. همین‌قدر ناگهانی.

  • ۱۵ دی ۹۵ ، ۲۰:۴۶
  • لافکادیو

یه روزی می‌رسه که بلاگر بودن توی اورژانسای بیمارستانا میشه یه علامت حیاتی به قول مجتبی خزاعی. روزی که وسط خواستگاری یکی از سوالای مهم اینه که شما بلاگر هستین؟ که تو فرمای استخدام یه قسمت میذارن که عنوان وبلاگ خودتون رو ذکر کنید. که معلم‌های هندسه دو نمره برای وبلاگ داشتن به شاگرداشون میدن. زیاد دور نیستا. ما چقدر تلاش می‌کنیم که نزدیکتر بشه؟ چقدر سیاهی می‌پاشیم که این فضای کوچیک و خوب و سالم رو هم دریغ کنیم از دیگران؟

  • ۱۴ دی ۹۵ ، ۰۱:۱۸
  • لافکادیو

آقای س مرد با معرفت و مشتی ای است. معاون مدرسه است. سی سال در آموزش و پرورش کار کرده. چم و خم کارها دستش است. لوتی‌منش و سیگاری و قدبلند. از آن ناظم‌هایی که باید 20 سال پیشش را می‌دیدیم که بفهمیم که بوده. صدایش دو رگه و خش دار و بلند است. گاهی اوقات از دفتر می‌رود بیرون و چند دقیقه‌ای پیدایش نمی‌شود.

  • ۱۳ دی ۹۵ ، ۰۰:۳۰
  • لافکادیو

همین‌طور که به ساعت گوشی زل زده بودم به خودم گفتم آیا زندگی چیزی بیش از یک خواب خوش در صبح یک روز زمستانی، زیر پتوی گلبافت گرم و نرم است؟ اول صبحی می‌تونم با فلسفه کانت و هگل و اسپینوزا هم دربیفتم واسه خوابیدن. همچین آدم فلسفه‌‌دوستیم. خوابیدم و به خودم گفتم سالن انتظار سینما خوب نیست. سالن انتظار زندگی. اصلا دوست داشتن که فیلم نیست که بریم سینما ببینیم. دوست داشتن حرف زدن با کسیه که نمی‌تونی صبر کنی واسه حرف زدن باهاش.

  • ۱۲ دی ۹۵ ، ۱۹:۴۸
  • لافکادیو

رمزِ پست، دیشب برای همه دوستان رأس ساعت 11 ارسال شده است. اونایی که جواب درست دادن وجدانا هرزنامه رو چک کنن. رمز رأس ساعت 4 بعدازظهر امروز عوض میشه.

  • ۱۱ دی ۹۵ ، ۰۳:۴۸
  • لافکادیو
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۰ دی ۹۵ ، ۲۳:۱۰
  • لافکادیو

"مطلق بودن حقایق ریاضی به آدم آرامش می‌دهد. جایی که همه چیز شفاف است و هیچ‌گونه تصادف و احتمالی وجود ندارد. شاید پاسخ ها پیچیده باشند، اما حتما بدست می‌آیند."

  • ۱۰ دی ۹۵ ، ۲۰:۱۱
  • لافکادیو

بعدش یاد روزهایی افتادم که سر مسائل ریاضی من و خانوم شاگرد اول با هم بحث می‌کردیم. منم مهندس و پررو هی می‌خواستم قدرت تحیلیلش رو با شیطنت‌های معمول مهندسا زیر سوال ببرم. کلی سوال پیچش می‌کردم. پروژه ارشدش در مورد رمزنگاری بود. چقدر سر به سر هم می‌ذاشتیم. دیدم حیفه اون پست بدون یاد کردن از اون خاطره‌های شیرین به دست‌تون برسه.

  • ۱۰ دی ۹۵ ، ۱۲:۴۲
  • لافکادیو

اگه دسترسی به آفتاب ندارین یه سری قرصای ویتامین دی هست که باید ماهی یه دونه ازش بخورین فکر کنم. تو داروخونه‌ها می‌فروشن. کی فکرشو می‌کرد آفتابم فروشی بشه؟ من ازشون ندارم. من به هیچ قرصی اعتماد ندارم. من به مهربونی آفتاب پشت پنجره اتاقم ایمان دارم که میدونه توی سرمای زمستون هم من منتظرش می‌مونم.

  • ۰۹ دی ۹۵ ، ۱۵:۲۶
  • لافکادیو